پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

NeGin 06-17-2008 08:08 PM

غم

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

haj_amir 06-18-2008 03:08 AM

ماه

اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شما
آب روي خوبي از چاه زنخدان شما

SonBol 06-18-2008 03:47 AM

ماه

چراغ و چشم آسمان ! ستاره ها تو - ماه تو
پس از تو تار می شود شب تمام خانه ها

haj_amir 06-18-2008 04:18 AM

چشم

یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چم دگرو حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد اورا بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست

kalantar48 06-18-2008 10:39 AM

وصال

وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشيرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به


haj_amir 06-18-2008 06:35 PM

شمشير

زير شمشير غمش رقص کنان بايد رفت
کان که شد کشته او نيک سرانجام افتاد


kalantar48 06-19-2008 09:19 AM

غم

غم غريبی و غربت چو بر نمی‌تابم
به شهر خود روم و شهريار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم


haj_amir 06-19-2008 03:40 PM

شهريار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خويش زندان کرد و رفت

NeGin 06-19-2008 06:49 PM

هجران

ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن

haj_amir 06-19-2008 10:14 PM

نالان

منم آن قمري نالان که از بس سنگ بيدادم
زدند از هر طرف از باغت اي سرو روان رفتم

NeGin 06-19-2008 11:42 PM

سرو

سرو چمان من چرا میل چمن نمی​کند
همدم گل نمی​شود یاد سمن نمی​کند

haj_amir 06-20-2008 02:46 AM

چمن


در چمن باد بهاري ز کنار گل و سرو
به هواداري آن عارض و قامت برخاست

kalantar48 06-20-2008 10:57 AM

باد بهار

گلبن عيش می‌دمد ساقی گلعذار کو
باد بهار می‌وزد باده خوشگوار کو

هر گل نو ز گلرخی ياد همی‌کند ولی
گوش سخن شنو کجا ديده اعتبار کو

مجلس بزم عيش را غاليه مراد نيست
ای دم صبح خوش نفس نافه زلف يار کو


NeGin 06-20-2008 05:54 PM

بهار

آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم
گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم

haj_amir 06-20-2008 10:53 PM

بستان

خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نيک نامي پيراهني دريدن


kalantar48 06-21-2008 10:41 AM

نيک نامی

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه‌ای در نيک نامی نيز می‌بايد دريد


haj_amir 06-22-2008 03:40 AM

دامن

ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردي به گرد دامنت گردم

kalantar48 06-22-2008 09:20 AM

خاک

مائيم و می و مطرب و اين کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بيم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب


NeGin 06-22-2008 07:50 PM

اتش

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
اتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
اتش دل کی به اب دیده بنشانم چو شمع

haj_amir 06-23-2008 04:08 AM

مشهور

تا شد به عشق روي تو مشهور نام من
اندر زمانه فارغم از شهرت و خمول

kalantar48 06-23-2008 09:58 AM

زمانه

زمانه هيچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شيئه لا شیئ

نوشته‌اند بر ايوان جنه الماوی
که هر که عشوهء دنیا خريد وای به وی


NeGin 06-23-2008 06:34 PM

ايوان

هان اي دل عبرت بين از ديده نظر كن هان
ايوان مدائن را ايينه ي عبرت دان

haj_amir 06-24-2008 04:40 AM

عبرت بسي نمود اگر جانت روشن است
آيينه‌ي مکدر عبرت نماي خاک

kalantar48 06-24-2008 10:27 AM

خاک

خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين
لطف‌ها کردی بتا تخفيف زحمت می‌کنم

زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تير بلاست
ياد دار ای دل که چندينت نصيحت می‌کنم


NeGin 06-24-2008 03:21 PM

زلف

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

haj_amir 06-25-2008 03:32 AM

يار خندان لب نباشي سرو سندان دل مباش
مرد دندان مزد نبوي درد دندان کن مباش

kalantar48 06-26-2008 06:02 AM

مرد ، درد

مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است


haj_amir 06-26-2008 06:46 PM

آن که درد همه کس رابه تو فرمود علاج
ساخت پيش از همه ما را به علاجت محتاج

kalantar48 06-27-2008 10:54 AM

محتاج

به مشک چين و چگل نيست بوی گل محتاج
که نافه‌هاش ز بند قبای خويشتن است

مرو به خانهء ارباب بی‌مروت دهر
که گنج عافيتت در سرای خويشتن است


haj_amir 06-28-2008 03:36 AM

با دل خون شده چون نافه خوشش بايد بود
هر که مشهور جهان گشت به مشکين نفسي

kalantar48 06-28-2008 05:32 AM

نفس

آن نفس باخته غواص جگرسوخته‌ام
که بجز آبله‌ء دل ، گهری نیست مرا
روزگاری است که با ریگ روان همسفرم
می‌روم راه و ، ز ِ منزل خبری نیست مرا
گر چه چون سرو تماشاگه اهل نظرم
از جهان جز گرهِ دل ثمری نیست مرا


haj_amir 06-29-2008 02:43 AM

غواص بحر عشقم، بر ساحل تمني
چندين صدف گشادم، هم گوهري ندارم

kalantar48 06-29-2008 07:39 AM

گوهر

گوهر پاک ببايد که شود قابل فيض
ور نه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود

عشق می‌ورزم و اميد که اين فن شريف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود


امیر عباس انصاری 07-03-2008 07:51 PM

مشاعره واژه ای
 
مرجان

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ور نه هر سنگ و گلی لوءلوء و مرجان نشود
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود


haj_amir 07-05-2008 12:12 AM

چو عاشق مي‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که اين دريا چه موج خون فشان دارد

kalantar48 07-05-2008 09:28 AM

موج

بر خاطر موج است گران ، دیدن ساحل
یارب تو نگه دار ز منزل سفرم را ...


rastakhiz_tatu 07-05-2008 03:13 PM

دریا

دریا نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار اشنا را

haj_amir 07-06-2008 04:04 AM

آن روز کاشنا شد با من به دلنوازي
گفتم که: زود گردد بيگانه آشنايي

kalantar48 07-06-2008 10:22 AM

دلنواز

در چشم پاکبازان ، آن دلنواز پیداست
آیینه صاف چون شد ، آیینه ساز پیداست
غیر از خدا که هرگز ، در فکر او نبودی
هر چیز از تو گم شد ، وقت نماز پیداست


rastakhiz_tatu 07-06-2008 02:55 PM

خدا

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا



اکنون ساعت 06:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)