![]() |
فدریکو گارسیا لورکا و اشعارش
وقتی بهکلبهات، نزد ياران سرکش و دوستان ناآرامات بازمیگردی، بهگلهای وحشی, بهجانوان نااهلی, بهرودخانههای بیقرار بگو که بهسفرهای ارزان و رفت و آمدهای بيهوده بهشهرهای ما دل نبندند ؛ بهجانورانی که تو چون راهبان فرانسيسی، با مهربانی و ظرافت، نقاشی کردهای بگو که مبادا بهناگاه دچار جنون شوند و بهحيوانات اهلی تبديل گردند. و بهگلهای وحشی بگو که بيش از حد بهزيبايی خود ننازند و نبالند؛ وگرنه ممکن است که بهبندشان کشند و بهزندگی بر روی اجساد پوسيدهی مردگان محکومشان کنند.... دشتِ پُر خروش هزار توها، آفریدههای زمان، نیست میشوند. (تنها دشتِ سترون میماند.) دلِ آدم، سرچشمهء همهء آرزوها، نیست میشود. (تنها دشتِ سترون میماند.) صبح دروغین و بوسهها نیست میشوند. آنچه میماند تنها دشت سترون است. دشتی پُر خروش. .... |
بازگشت El Regreso من باز مىگردم Yo vuelvo به سوىِ بالهايم. Por mis alas. بگذاريد باز گردم! Dejadme volver! من مرگى مىخواهم Quiero morirme siendo بهسانِ سحرگاه! amanecer! من مرگى مىخواهم Quiero morirme siendo بهسانِ ديروز! ayer! من باز مىگردم Yo vuelvo به سوىِ بالهايم. por mis alas. بگذاريد تا باز گردم! Dejadme retornar! من مرگى مىخواهم Quiero morirme siendo بهسانِ چشمه آب. manantial. من نمىخواهم جان بسپارم Quiero morirme fuera در دريا. de la mar. من دوباره باز مىگردم. Yo vuelvo atras. بگذاريد تا باز گردم Dejadme que retorne به سر چشمهام! a mi manantial! من نمىخواهم گُم شوم Yo no quiero perderme در دريا. por el mar من به نسيم پاكِ سالهاى نخستينم Me voy a la brisa pura باز مىگردم de mi primera edad تا مادرم a que mi madre me prenda گُلِ سُرخى بر پيراهنم بنشاند. una rosa en dl ojal. من باز مىگردم Yo vuelvo ... .. . |
فدریکو گارسیا لورکا و اشعارش
اشعار لوركا انعطاف گستردهای برای درام شدن دارند. این اشعار گاه با تغییری در نوع روایت - انتقال روایت شاعرانه به روایت نمایشی - میتوانند درامهای كامل و قابل اجرا شدن باشند. موقعیتهایی كه لوركا در اشعارش ایجاد میكند موقعیتهای نمایشی است. آن قدر قدرت نمایشی اشعار بالاست كه گاه میبینیم در درون اشعار نمایشی نیز در حال اجرا است. چونان رقصهای نمایشی اندلسی، بازیهای كودكانه كه گونهای نمایش است، گاوبازی اسپانیایی كه خود گونهای دیگر از نمایش است و... که امكانات نمایشی اشعار را بالا میبرند. یكی از امكاناتی كه لوركا در شعرش استفاده میكند دیالوگپردازی است. آدمهای اشعار و نه حتا آدمها كه همهی اشخاص، اشعار او با یكدیگر دیالوگ میكنند. دیالوگ ویژگی بارز شعر لوركاست. در اشعار، او روایتگر صرف شعر نیست. در شعر هر كدام از اشخاص با هم رابطهی كلامی برقرار میكنند. با این همه این به معنی چند صدایی بودن اثر نیست كه حتی او در نمایشنامههایش هم ادعای چند صدایی بودن را ندارد، در واقع همهی شخصیتها در عین داشتن دیالوگ به سمت زبان و مقصود لوركا پیش میروند. این در اشعار او نمود بیشتری دارد. رابطهی كلامی امكاناتی برای شعر او ایجاد میكند. «ترانهی ماه ماه» یکی از اشعاری است که لورکا در آن از ظرفیتهای نمایشی استفاده کرده است. از ظرفیتهایی چون دیالوگ پردازری، گره و گره گشایی، تعلیق، کنش، صحنه پردازی و... . ترجمهی این شعر را از شاملو انتخاب کردهام. «ترانه ی ماه ماه» ماه به آهنگرخانه میآید با پاچین سنبلالطیبش بچه در او خیره مانده نگاهاش میكند، نگاهاش میكند. در نسیمی كه میوزد ماه دستهایاش را حركت میدهد و پستانهای سفید سفت فلزیاش را هوس انگیز و پاك، عریان میكند. - هی! برو! ماه، ماه، ماه! كولیها اگر سر رسند از دلات انگشتر و سینه ریز میسازند. - بچه بگذار برقصم. تا سوارها بیایند تو بر سندان خفتهای چشمهای كوچكت را بستهای. - هی! برو! ماه، ماه، ماه! صدای پای اسب میآید. - راحتام بگذار. سفیدی آهاریام را مچاله میكنی. طبل جلگه را كوبان سوار، نزدیك میشود. و در آهنگرخانهی خاموش بچه، چشمهای كوچكاش را بسته كولیان – مفرغ و رؤیا – از جانب زیتونزارها پیش آیند بر گردهی اسبهای خویش، گردنها بلند برافراخته و نگاهها همه خوابآلود چه خوش میخواند از فراز درختاش، چه خوش میخواند شبگیر! و بر آسمان، ماه میگذرد؛ ماه، همراه كودكی دستاش در دست. در آهنگرخانه، گرد بر گرد سندان كولیان به نومیدی گریانند. و نسیم كه بیدار است، هشیار است. و نسیم كه به هوشیاری بیدار است. (همچون کوچه ای بی انتها) ... |
خصوصیتهای شعری لوركا منحصر به فرد است. به گونهای كه در شعر با درامهایی رو به رو میشویم كه امكانات اجرایی دارند. درامهایی با خصوصیات كلاسیك درام بودن. به گونهای كه اگر كوتاه نباشند به شكل نمایش نامههای كلاسیك و با ویژگیهای تئاتری میتوان از آن ها یاد كرد. وقتی از تئاتر سخن به میان میآید چیزهایی كه در نظر اول به خاطر میآیند عناصر تئاتریست كه ارسطو در فن شعر از آن به عنوان ویژگیهای درام یاد میكند. ارسطو عمل و حركت را ویژگی درام میداند. اگر رد این ویژگی را تا دورهی حال پیگیری كنیم، كم و بیش میتوانیم هنوز عمل نمایشی را یكی از عناصر مهم تئاتر بدانیم. عملی كه لوركا آن را در اشعارش مورد استفاده قرار میدهد. شخصیت نمایشی، موقعیتها، فضاسازی، گفتار و ... همهی عواملی هستند كه در تقویت اشعار با ویژگی درام شدن مؤثر هستند . شعر «ترانهی ماه ماه» آرام آرام پیش میرود. در واقع، با هر واژه، خواننده به سمت اوج اتفاق نمایش پیش میرود. همهی امكانات شاعرییی که همواره لورکا از آنها سود جسته است در این شعر وجود دارد. از سنتها، كولیان اسپانیا، رقص، موسیقی و طبیعت مسلط اسپانیا، فرهنگ عامیانه، مفاهیم انتزاعی خاص لوركا، كودك، مفاهیم نهفته در شعر، گفتوگو و... «ترانهی ماه ماه» در مفهوم شعر مرگ است. مرگ كودكان اسپانیا. این بار كودكان كولی. لوركا یک داستان را باز سرایی میكند. او داستاناش را با ورود ماه به آهنگرخانه آغاز میكند. آنچه كه میتوان یكی از مشخصات این شعر دانست همین روح نمایشی و داستان گونگی آن است. شعر دارای طرح و توطئه و عمل است كه بر اساس همین طرح و توطئه و عمل است كه شعر پیش میرود. این شعر در مكانی مشخص اتفاق میافتد. مكان یك آهنگرخانهی كولیهاست. دو شخصیت مستقیم و اصلی داریم و یك شخصیت جنبی. دو شخصیت اصلی یكی ماه است و دیگری كودك. شخصیت جنبی (فرعی) كولیان هستند. بچه در آهنگرخانه تنهاست. كودكی شیرخواره و تازه به دنیا آمده. ماه وارد آهنگرخانه میشود. او به هیأت زنی است. زنی كه پستانهایش را عریان میکند. پستان های سفید سخت فلزیاش را. او با این حرکت وارد عمل نمایشی میشود. با این کار خود را به کودک نزدیک میکند. این کارها در جهت نزدیک کردن خود به کودک اتفاق میافتد. این عمل نمایشی آنها را وارد گفتوگو میکند. که در این گفتوگو تعلیق و کنش نمایش شکل میگیرد. كودك میداند اگر كولیان از راه برسند بنا به پیشینهای كه از ماه دارند از دلش انگشتر و سینه ریز میسازند. با این همه ماه كار خودش را میكند. در این بخش رنگ و بوی نمایشی را به خوبی میبینیم. یكی از ویژگیهای نمایش ساخت و پرداز گفتوگو (دیالوگ) است. داشتن گفت وگو در شعر این روح نمایشی را تقویت میكند. كودك و ماه با هم وارد گفت و گو میشوند. ماه حركات نمایشی خود را حفظ میكند. شخصیت كولیوار خود را با رقصیدناش به رخ میكشد. كودك نمیتواند روح وحشی ماه را متقاعد رفتن كند و در همین حین گفتوگوست كه كولیان سرمیرسند و افسانه ی كهنه ی بچه دزدی ماه رخ میدهد. ماهی به هیات زنی بچه دزد. زنی كه اگر بچهها تنها باشند آنها را از كولیان می دزدد و جدا میكند. این صحنه رویارویی كولیان است با مرگ كودكانشان. مرگی افسانهگون و رازآلود. مرگی آن اندازه رازآلود كه آن را به ماه نسبت میداده اند. ماه دست در دست كودك خفته از آسمان میگذرد و تراژدییی هولناك شكل می گیرد و هی و هی تكرار میشود. گفتوگوی ماه و كودك حجم قابل توجهی را به خود اختصاص میدهد و پیشبرنده است. كه در این گفت و گو تأثیر لالایی های اسپانیایی بر كودكان اسپانیا، به خوبی دیده میشود. لالاییهایی كه مادران برای كودكانشان میخوانند و آن ها را با واقعیتها آشنا میكنند. در كنار این شخصیتها عنصر و یا بهتر بگوییم شخصیت دیگری هم هست. عنصری طبیعی كه لوركا به او شخصیت میبخشد و مورد علاقهی لوركا نیز هست. این علاقهی او را در شعرهای دیگر نیز میتوانیم ببینیم. باد یكی از عناصر اصلی شعرهای اوست كه در این جا نیز ظاهر می شود. این باد بُرنده و گزنده است. او به عبور و رفتن باد اشاره دارد. این شعر یكی از داستانها و باورهای كولیان اسپانیاست. ... |
فدریکو گارسیا لورکا درخشانترین چهرهی شعر اسپانیا و در همان حال یکی از نامدارترین شاعران جهان است. شهرتی که نه تنها از شعر پرمایهی او، که از زندهگی ِ پُرشور و مرگ جنایت بارش نیز به همان اندازه آب میخورد.
به سال ۱۸۹۹ در فونته واکه روس ــ دشت حاصلخیز غرناطه ــ در چندکیلومتری ِ شمال شرقی ِ شهر گرانادا به جهان آمد. در خانوادهیی که پدر، روستایی ِ مرفهی بود و مادر، زنی متشخص و درس خوانده. تا چهارسالهگی رنجور و بیمار بود، نمیتوانست راه برود و به بازیهای کودکانه رغبتی نشان نمیداد اما به شنیدن افسانهها و قصههایی که خدمتکاران وروستاییان میگفتند و ترانههایی که کولیان میخواندند شوقی عجیبداشت. این افسانهها و ترانهها را عمیقاً به خاطر میسپرد، آنها را با تخیل نیرومند خویش بازسازی میکرد و بعدها به گرتهی آنها نمایش وارههایی میساخت و در دستگاه خیمه شب بازی ِ خود که از شهر گرانادا خریده بود برای اهل خانه اجرا میکرد. عشق آتشین لورکا به هنر نمایش هرگز در او کاستی نپذیرفت و همین عشق سرشار بود که او را علیرغم عمر بسیار کوتاهش به خلق نمایشنامههای جاویدانی چون عروسی ِ خون، یرما، خانهی برناردا آلبا و زن پتیارهی پینهدوز رهنمون شد که باری شگفتانگیز از سنتهای اسپانیا و شعر پُر توش و توان لورکا را یک جا بر دوش میبرد. |
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...rcia_lorca.jpg
ترجمه:احمد شاملو در مدرسه آموزگار: کدام دختر است که شو میکند به باد؟ کودک: دختر همهٔ هوسها. آموزگار: باد، بهاش چشم روشنی چه میدهد؟ کودک: دستهٔ ورقهای بازی و گردبادهای طلائی را. آموزگار: دختر در عوض به او چه میدهد؟ کودک: دلکِ بیشیله پیلهاش را. آموزگار: دخترک اسمش چیست؟ کودک: اسمش دیگر از اسرار است! |
« فدريکو گارسيا لورکا»اکنون جزيی از خاک اسپانياست
« فدريکو گارسيا لورکا»اکنون جزيی از خاک اسپانياست http://www.seemorgh.com/desktopmodul...files/7989.jpg فدريکو گارسيا لورکا درخشانترين چهره شعر اسپانيا و در همان حال يکی از نامدارترين شاعران جهان است. شهرتی که نه تنها از شعر پر مايه او که از زندگی پرشور و مرگ جنايت بارش نيز به همان اندازه آب می خورد. به سال 1899 در فونته کا واکه روس - دشت حاصلخيز غرناطه - در چند کيلومتری شمال شرقی گرانادا به جهان آمد. در خانواده ای که پدر روستايی مرفهی بود و مادر زنی متشخص و درس خوانده. تا چهار سالگی رنجور و بيمار بود، نمی توانست راه برود و به بازيهای کودکانه رغبتی نشان نمی داد. اما به شنيدن افسانه ها و قصه هايی که خدمتکاران و روستاييان می گفتند و ترانه هايی که کوليان می خواندند شوقی عجيب داشت... عشق آتشين لورکا به هنر نمايش هرگر در او کاستی نپذيرفت و همين عشق سرشار بود که او را علی رغم عمر بسيار کوتاهش به خلق نمایشنامه های جاويدانی چون عروسی خون، يرما و خانه برناردا آلبا و زن پتياره رهنمون شد. بدين سان نخستين آموزگاران لورکا مادرش بود که خواندن و نوشتن بدو آموخت و نيز با موسيقی آشنايش کرد، و مزرعه خانوادگی او بود که در آن سنتهای کهن آندلس را شناخت و با ترانه های خيال انگيز کوليان چنان انس گرفت که برای سراسر عمر کليد قلعه جادويی شعر را در دستهای معجزه گر او نهاد. لورکا سالهای فراوانی در دارلعلم گرانادا و مادريد به تحصيل اشتغال داشت اما رشته خاصی را در هيچيک از اين دو به پايان نبرد و در عوض فرهنگ و ادب اسپانيايی را به خوبی آموخت. از او شاعری بار آورد که آگاهی عميقش از فرهنگ عاميانه اسپانيايی حيرت انگيز است و تمام اسپانيا در خونش می تپد. هنگامی که رژيم جمهوری مطلوب لورکا در اسپانيا مستقر شد او که هميشه بر آن بود که تياتر را به ميان مردم ببرد اقدام به ايجاد گروه نمايشی سياری از دانشجويان کرد که نام لابارکا را بر خود نهاد. اين گروه مدام از شهری به شهری و از روستايی به روستايی در حرکت بود و نمايشنامه های فراوانی را بر صحنه آورد. در پنج ساه آخر عمر خويش لورکا کمتر به سرودن شعری مستقل پرداخت. می توان گفت مهمترين شعر پيش از مرگ او و شاهکار تمامی دوران سرايندگيش مرثيه عجيبی است که در مرگ دوست گاوبازش ايگناسيو سانچز مخياس نوشته و از لحاظ برداشتها و بينش خاص او از مرگ و زندگی، با تراژدی هايی که سالهای اخر عمر خود را يکسره وقف نوشتن و سرودن آنها کرده بود در يک خط قرار می گيرد. يعنی سخن از سرنوشت ستمگر و گريزناپذيری به ميان می آورد که قاطعانه در ساعت پنج عصر لحظه احتضار و مرگ ايگناسيو را اعلام می کند. لورکا هرگز يک شاعر سياسی نبود اما نحوه برخوردش با تضادها و تعارضات درونی جامعه اسپانيا به گونه ای بود که وجود او را برای فاشيستهای هواخواه فرانکو تحمل ناپذير می کرد. و بی گمان چنين بود که در نخستين روزهای جنگ داخلی اسپانيا - در نيمه شب 19 اوت 1936 - به دست گروهی از اوباش فالانژ گرفتار شد و در تپه های شرقی گرانادا در فاصله کوتاهی از مزرعه زادگاهش به فجيعترين صورتی تير باران شد بی آنکه هرگز جسدش به دست آيد يا گورش شناخته شود. نغمهی خوابگرد برای گلوریا خینه و فرناندو دولس رییوس سبز، تویی که سبز میخواهم، سبز ِ باد و سبز ِ شاخهها اسب در کوهپایه و زورق بر دریا. سراپا در سایه، دخترک خواب میبیند بر نردهی مهتابی ِ خویش خمیده سبز روی و سبز موی با مردمکانی از فلز سرد. (سبز، تویی که سبزت میخواهم) و زیر ماه ِ کولی همه چیزی به تماشا نشسته است دختری را که نمیتواندشان دید. □ سبز، تویی که سبز میخواهم. خوشهی ستارهگان ِ یخین ماهی ِ سایه را که گشایندهی راه ِ سپیدهدمان است تشییع میکند. انجیربُن با سمبادهی شاخسارش باد را خِنج میزند. ستیغ کوه همچون گربهیی وحشی موهای دراز ِ گیاهیاش را راست برمیافرازد. «ــ آخر کیست که میآید؟ و خود از کجا؟» خم شده بر نردهی مهتابی ِ خویش سبز روی و سبز موی، و رویای تلخاش دریا است. □ «ــ ای دوست! میخواهی به من دهی خانهات را در برابر اسبم آینهات را در برابر زین و برگم قبایت را در برابر خنجرم؟... من این چنین غرقه به خون از گردنههای کابرا باز میآیم.» «ــ پسرم! اگر از خود اختیاری میداشتم سودایی این چنین را میپذیرفتم. اما من دیگر نه منم و خانهام دیگر از آن ِ من نیست.» «ــ ای دوست! هوای آن به سرم بود که به آرامی در بستری بمیرم، بر تختی با فنرهای فولاد و در میان ملافههای کتان... این زخم را میبینی که سینهی مرا تا گلوگاه بردریده؟» «ــ سیصد سوری ِ قهوه رنگ میبینم که پیراهن سفیدت را شکوفان کرده است و شال ِ کمرت بوی خون تو را گرفته. لیکن دیگر من نه منم و خانهام دیگر از آن من نیست!» «ــ دست کم بگذارید به بالا برآیم بر این نردههای بلند، بگذاریدم، بگذارید به بالا برآیم بر این نردههای سبز، بر نردههای ماه که آب از آن آبشاروار به زیر میغلتد.» یاران دوگانه به فراز بر شدند به جانب نردههای بلند. ردّی از خون بر خاک نهادند ردّی از اشک بر خاک نهادند. فانوسهای قلعی ِ چندی بر مهتابیها لرزید و هزار طبل ِ آبگینه صبح کاذب را زخم زد. □ سبز، تویی که سبز میخواهم. سبز ِ باد، سبز ِ شاخهها. همراهان به فراز برشدند. باد ِ سخت، در دهانشان طعم زرداب و ریحان و پونه به جا نهاد. «ــ ای دوست، بگوی، او کجاست؟ دخترَکَت، دخترک تلخات کجاست؟» چه سخت انتظار کشید «ــ چه سخت انظار میبایدش کشید تازه روی و سیاه موی بر نردههای سبز!» □ بر آیینهی آبدان کولی قزک تاب میخورد سبز روی و سبز موی با مردمکانی از فلز سرد. یخپارهی نازکی از ماه بر فراز آبش نگه میداشت. شب خودیتر شد به گونهی میدانچهی کوچکی و گزمهگان، مست بر درها کوفتند... □ سبز، تویی که سبزت میخواهم. سبز ِ باد، سبز ِ شاخهها، اسب در کوهپایه و زورق بر دریا. {پپوله} |
|
فدریکو گارسیا لورکا Federico García Lorca
چه دلپذیر است... چه دلپذیراست اینکه گناهانمان پیدا نیستند وگرنه مجبور بودیم هر روز خودمان را پاک بشوییم شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان شکل مان را دگرگون نمی کنند چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس ... {پپوله} فدریکو گارسیا لورکا {پپوله} |
Federico García Lorca
6 años 1904 http://www.epdlp.com/fotos/lorca1.jpg 14 años 1912 http://www.epdlp.com/fotos/lorca2.jpg 22 años 1920 http://www.epdlp.com/fotos/lorca3.jpg 29 años 1927 http://www.epdlp.com/fotos/lorca9.jpg 34 años 1932 http://www.epdlp.com/fotos/lorca6.jpg 37 años 1935 http://www.epdlp.com/fotos/lorca.jpg ... |
اکنون ساعت 06:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)