پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   پابلو نرودا شاعر همه اعصار (http://p30city.net/showthread.php?t=12472)

ساقي 08-23-2009 09:42 PM

پابلو نرودا شاعر همه اعصار
 
پابلو نرودا شاعر همه اعصار


http://www.seemorgh.com/desktopmodul...files/4578.jpg





هوا را از من بگیر ،اما خنده ات را نه....


خنده تو


نان را از من بگیر،اگر می خواهی
هوا را از من بگیر، اما
خنده ات را نه .
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که میکاری،
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سر ریز می کند،
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می زاید.
از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی،
اما خنده ات که رها می شود
و پروازکنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید.
عشق من،خنده تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی ،به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست،
بخند،زیرا خنده ی تو
برای دستان من
شمشیری است آخته.
خنده ی تو، پائیز
در کناره ی دریا
موج کف آلوده اش را
باید بر افرازد،
و در بهاران،عشق من،
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم،
گل آبی ، گل سرخ کشورم که مرا می خواند
بخند بر شب
بر روز،برماه،
بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره،بر این پسر بچه کمرو
که دوستت دارد،اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند،
نان را ، هوا را،
روشنی را،بهار را،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.



پابلو نرودا

ريكاردو نتالی ريس باسوآلتو(پابلو نرودا) در دوازدهم ژوئیه سال 1904 در پارال شیلی به دنیاآمد. در اوت همان سال مادرش را ازدست داد. پدرش کارمند راه آهن ومادرش معلم بود. تحصیلات ابتدایی ودبیرستان اش را در رشته علوم انسانی به پایان برد. نرودا از 15 سالگی وارد عرصه ادبیات شد وازاین تاریخ به بعد بود که بی وقٿه شعر سرود وزندگی پراز حادثه خود راپی گرفت.در همین سال بود که نام مستعار "پابلو نرودا" را به پاس یاد شاعر چک "یان نرودا" برای خود برگزید.

بدون شک نرودا یکی از برجسته ترین چهره های ادبیات جهان است.هرچند اوسراسر زندگی خود را در مبارزه سیاسی، بازداشت وتبعیدگذراند، ولی خلاقیت هنری وبیان شاعرانه اش بی تردید درعرصه تحول ساختارشعر اسپانیایی، به ویژه کاستیانا، تاثیر به سزای داشت.

نرودا درسال 1917 نخستین اثر خود را در روزنامه ی" لامان یانا" منتشر کرد.
درسال 1921 به سانتیاگو، پایتخت شیلی رفت ودر دانشسرای عالی آن شهر به تحصیل ادبیات فرانسه پرداخت.

پابلو بیست سال بیشتر نداشت که یکی از ارزنده ترین آثار شعری ادبیات جهان (بیست غزل عاشقانه وترانه ناامید) راسرود وبا انتشار آن راه نوینی راپیش روینهضت مدرنیسم در شعر جهان که با بحران روبه رو بود، بازگشود تا انجا که منتقد ومحقق مشهور(بالیرده) درکتاب خود(تاریخ ادبیات جهانی) مطالعه این کتاب را برای رسیدن به بلوغ تغزلی همه شاعران معاصر دنیا لازم می داند.

از 1927 تاسال1945 کنسول شیلی در کشورهای مختلف آمریکای جنوبی بود. نرودا به خوبی ضرورت بکارگیری شعر درعرصه مبارزه سیاسی مردم آمریکای لاتینرا دریافته بود. او به ویژه می دانست که سخن گفتن ازعشق به دوران تاریک سرکوب واختناق، آنگاه که شعله های جنگ زبانه می کشد، کارآسانی نیست.

در سال1945 به نمایندگی سنای شیلی انتخاب شد ورسما به حزب کمونیست شیلی پیوست. اودرهمین سال جایزه ملی ادبیات شیلی را دریافت کرد.
در ژانویه ی 1948 زیر عنوان "من متهم می کنم" در مجلس سنا سخنرانی کرد ودر سوم فوریه ی همان سال ازمقام سناتوری عزل وحکم بازداشتش صادر شد.

در24 فوریه ی1949 ازطریق کوه های آند ازشیلی خارج شد واز آن پس تمام تلاشش را درپیش برد صلح جهانی گذاشت.
در سال 1952 دولت شیلی حکم بازداشت اورا لغو کرد واو به سانتیاگو بازگشت وآثار جدید وقدیمش را در شیلی وچندین کشور دیگر چاپ کرد

او که همواره یک فعال سیاسی – ادبی بود درسال 1969 نامزد حزب کمونیست شیلی برای ریاست جمهوری شد که بعدها به نفع دکتر سالوادرآلنده ازاین نامزدی استعفا داد وتمام تلاشش راصرف حمایت از آلنده کرد.

پس از انتخاب آلنده به ریاست جمهوری توسط مردم شیلی ، نرودا به عنوان سفیر کشورش راهی پاریس شد و درسال1971 موٿق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد.

نرودا سال 1973 به شیلی بازگشت وهمزمان با مرگ آزادی در جریان کودتای نظامی پینوشه، در بیمارستانی واقع در سانتیاگو، کمی دورتر از کاخ ریاست جمهوری شیلی که توسط تانک های کودتاگران گلوله باران می شد، در حالی که به دستور مستقیم دیکتاتور آینده شیلی تحت نظربود، در 23 سپتامبر 1973 چشم در جهان فروبست.

شعر نرودا نگاهی است به خلاء درونی انسان، آنچه کمترقلم وزبانی توان به تصویر کشیدنش را دارد.هم از این رو، نرودا را باید شاعر همه ی اعصار نامید، هم این که شعرش امروز به آخرین سنت های شعری زمان معاصر پیوسته است.

برخی از آثار نرودا: بلندی های ماچو پیچو، سرود همگانی ، صدغزل عاشقانه، انگیزه ی نیکسون کشی، جشن انقلاب شیلی ، ناآرام در آرامش و...

منبع:کتاب :هوا را از من بگیر خنده ات را نه!


.....



آناهیتا الهه آبها 09-23-2009 10:31 PM

به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر سفر نکنی،اگر چیزی نخواهی ،اگر به اصوات زندگی گوش ندهی ،اگر از خودت قدردانی نکنی

به آرامی آغاز به مردن می کنی زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی ،وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر برده عادات خود شوی ،اگر همیشه از یک راه تکراری بروی اگر روزمرگی را تغییر ندهی اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی یا اگر با افراد نا شناس صحبت نکنی .
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر از شور و حرارت ،از احساسات سرکش و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی دارد و ضربان قلبت را تندتر می کند دوری کنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر هنگامیکه با شغلت یا عشقت شاد نیستس آنرا عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نا مطمئن زندگی نکنی
اگر ورا رویا نروی
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یکبار در تمام زندگیت ورای مصلحت اندیشی بروی
امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن

نگذار که به آرامی بمیری شادی را فراموش نکن

GhaZaL.Mr 10-16-2011 03:23 PM

پابلو نرودا (نفتالی ریکاردو ری یس باسواآلتو )
 
دلم تنگ شده بود برا این شاعر شیلیایی .. امروز دوباره کتابشو باز کردمُ خوندم. نرودا رو بخاطر نگاهش به اطراف دوست دارم, بخاطر حسی که توی شعراش هست ..
این شعرش فوق العاده ست !
شاید کمتر کسی ِ که نگاهی اینقد زیبا و متفاوت داشته باشه ..
نرودا به کت و شلوارش شکل می ده,جون می ده.براش شعر می گه,باهاش قدم می زنه و جایی که بنظرم شاه بیتشه میگه تورو از یاد می برم چون من و تو حالا یکی شدیم ...

هر صبح، روی صندلی منتظری ،
ای كت و شلوار ...
تا تو را پر كنم از غرورم، از عشقم
از اميدم، از بدنم.
به سختی از خواب برمی خيزم
به آب ،خدانگهدار می گويم
به آستين هايت وارد می شوم
ساق هايم
گودال ساق هايت را می جويند
و اينچنين در آغوش وفاداری جاودان تو
می روم تا قدم بر سبزه بگذارم.

و اين چنين
ای كت و شلوار !
من نيز به تو شكل می بخشم،
آرنج هايت را به بيرون می رانم
تاروپودت را پاره می كنم
و اين چنين زندگی ات گسترده می شود
تا تصويری از زندگی من بسازد.

می پرسم از خويش
كه آيا روزی
گلوله دشمن
لكه ای از خون من
برتو خواهد نهاد,
و اينچنين
همراه من جان خواهی سپرد،
شايد هم همه چيز
اين چنين حماسه وار نباشد
ساده باشد
و تو اندك اندك به بستر بيماری در افتی ،
ای كت و شلوار
پيرشوی با من
با من،
با بدن من

و همراه يكديگر
فرو می شويم در خاك,
چنين است كه هر روز
با احترام سلامت می گويم
و آن گاه
مرا در آغوش می گيری و من تو را از ياد میبرم،
چراكه من و تو، ديگر يكی هستيم،

و يكی بودن خويش را پی می گيريم،
در برابر باد، در دل شب
در خيابان ها يا در پيكار.
پيكری يگانه
كه شايد، شايد روزی،
از حركت بازبماند .




GhaZaL.Mr 10-16-2011 03:30 PM

مدوسا (Medusa) / نرودا
 
و این هم قسمتی از شعر مدوسا (Medusa)ی ِ نرودا که خیلی دوسش دارم :

دیگران
معشوق را مایملک خویش می پندارند
اما من
تنها می خواهم تماشایت کنم ...



GhaZaL.Mr 10-24-2011 12:14 PM

Tell me, is the rose nake.d
or is that her only dress?

Why do trees conceal
the splendor of their roots?

Who hears the regrets
of the thieving automobile?

Is there anything in the world sadder
than a train standing in the rain ?

Pablo Neruda

به من بگو گل سرخ برهنه است یا پیراهنی به تن دارد ؟
چرا درختان شُکوه ریشه هایشان را کتمان می کنند ؟
چه کسی حسرت ِ یک اتومبیلِ به سرقت رفته را می شنود ؟
آیا چیزی در این جهان غمگین تر از توقف قطاری در باران هست ؟


______
ترجمه خودم



اکنون ساعت 10:02 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)