خواهر زیبا برادر تعصبی
 

نتوانست توی کوچه بایستد وچشمانش را ببندد وفریادوفغان را نشنود .به همین اکتفا کرد که چون برگ زردی که دستخوش بادی شدید شده ومی خواهد ان را از شاخه اش جدا کند بر خود لرزید .همچنان به مردی چشم دوخته بود که زن زیبایی را که زاری می کرد کشان کشان اورد وبر زمین زد وکاردی کشید وبر گلوی او نهاد .در این حال مرد چنان فریاد کشید که گویی کارد به قلب او فرو رفته بود .سپس بر خاست وایستاد .دستها وجامه اش غرق در خون بود با بی اعتنایی کارد را دور انداخت وبا دست به ان زن مقتول اشاره کرد ومباهات کنان گفت این خواهرم بود کشتمش می خواستم لکه ننگ رااز خود بشویم در این هنگام خود را در جایی پنهان کرد

الان این یعنی چی ؟
یعنی طرفداری از اون برادر متعصب یا نفی کارش ؟
ترویج خشونت که نمیخوای بکنی ؟
برادر باید لکه ننگه دیگران رو پاک کنه ؟
چی دارین میگین اقا ؟

منم نفهمیدم این چی بود...
داستان بود؟طنز بود؟
هاااا ای چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:39:{قاط}

علتش چی بوده
واسه چی اونو کشته
چه نتیجه ای باید گرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همه را جواب می دهم

می خوام یه مثال ار برادر تعصبی برات بگم همین چند رو.ز پیش به خاطر دروغ یک نفر حسود دختری جوان گلویش بریدند اگر به جای این همه تعصب کور کمی منطقی عقلانی خدایی فکر میکرد این مرد متعصب/ الان دختر زنده بود وان مرد هم در حسرت اشتباه خود منتظر پیوستن به او نبود/به امید عمل به دستورات خدا نه نفس پر اشتباه خودمون

نیاز به توضیح هست من واقعا هنوز نمیدونم حرف شما چیه ؟
داستان یه بار به زبان ساده برای ما تعریف کن و بعد بگو طرفدار چی هستی کی کار درست رو انجام داده کی چیکار کرده ؟
چرا باید نوشته ت طوری باشه که هیچکی نفهمه چی نوشتی ؟

شما داستان خواهر زیبا برادر تعصبی را خوندی از اون سوال کردند من هم علت نوشتن ان قصه را گفتم