پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   فرهنگ (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=24)
-   -   زیبای رویایی (http://p30city.net/showthread.php?t=15536)

amir ahmadi 10-18-2009 06:58 PM

زیبای رویایی
 
دخترک زیبا به ابرها نگاه کرد وگفت ابرها را دوست ندارم زیرا روی خورشید را می گیرند ابرهابه دخترک گفتند تو دوستانت را چه زود فراموش می کنی ان شب که پدرت به سفر رفته بود وتو گریه می کردی چه کسی برای همدردی با تو گریه می کرد بله ما بودیم که گریه می کردیم در ان شب همه ستاره ها از اشک ما خیس شدند .دخترک سخن ابرها را شنید وباز یادش امد که پدرش به سفر رفته وگریه کرد .ابرها هم گریه کردند همه گیاهان ودرختان خیس شدند بالهای گنجشکها وکوچه ها وخانه ها خیس شدند .در این هنگام دخترک به بارانی که سیل وار می بارید گفت اشکهایم صورتم را خیس کردند .تو هم موهایم را خیس کردی .اگر همین حالا از اینجا نروی ناراحت وعصبانی می شوم زمستان صدای دخترک را شنید رنجیده شد .بارانها وابها وبرقهایش را در چمدانی گذاشت تا چشم به راه تابستان باشد که با امدن گرمی افتابش اشکهای دخترک زیبا را پاک کند

amir ahmadi 10-18-2009 07:12 PM

اولین بار که دخترک زیبا دریا رادیداز شادی وتعجب فریاد زد چه رودخانه بزرگی /خشمگین شد بالحنی تند گفت خیال می کنی من رود خانه ام نه من دریا هستم .هر کس مرا با رودخانه هایی که بر روی زمین جاری هستند مقایسه کند به من توهیمن کرده/دخترک از این حرف دریاخنده اش گرفت وگفت تو چقدر از خود تعریف می کنی ولی چند لحظه بعد با دریا دوست شد یک نوع دوستی که با ترس هم امیخته بود ودانست که رودها به ناچار در پایان سفرشان به دریا می رسند تا در امواج دریا محو شوند

amir ahmadi 10-18-2009 07:18 PM

روزی دخترک زیبا به بره خود گفت زودتر بزرگ شو .بره کوچک گفت اگر مرا دوست داشتی از من چنین خواهشی نمی کردی .دخترک تاکید کرد که دوستش دارد ولی می خواهد زودتر بزرگ شود تا ان را به دوستانش نشان دهد/بره بزرگ شد واورا به دکان قصابی بردند .دخترک به تلخی گریم می کرد ولی نتوانست بره خود را از چاقوی قصاب برهاند

amir ahmadi 10-18-2009 07:25 PM

دخترک زیبا در اینه نگاه کرد واز مادرش پرسید .مادر من از کجا امده ام مادر لحظه ای فکر کرد وخندان گفت یک روز یه دسته گل خریده بودیم تورا میان ان پیدا کردیم .تو گل سفید کوچکی بودی چون شیر مرا خوردی دختر کوچک شیطانی شدی .دخترک به شادمانی خندید وتصمیم گرفت که اگر بزرگ شد یه دسته گل بخرد


اکنون ساعت 10:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)