![]() |
داستان خیانت! تصویری
رفت و رفت ولی ناگهان گودال را ندید و داخل آن افتاد و گیر کرد. بخت به او رو کرده بود که... |
huuuuh huuuuuuuh
huuuuhuuuuuuhhhhhhuuuuuh :21:_:2: قطعه گمشده ی من متوازی السطوحه ! |
خیلی جالب بود.:53:_:2:
بچه ها به نظر شما قطعه گمشده ابی به نیمدایره خیانت کرده بود؟؟ به نظر من توی این متن خیلی چیزهاست که پنهونه. مثلا اینکه چرا مثلث فضای خالیشو با قطع های کوچک پر کرده بود؟ ایا به قطع ابی مربع خیانت کرده بود؟ چرا قطعه ابی رفت و کمک واسه نیمدایره نیاورد؟ چرا در اخر اگر عکس قطعه ابی را ببینید خوشحال به نظر میرسید؟اگر اون خیانت کرده بود باید تاوانشو پس میداد!! |
جالب بود
بسی لذت بردیم!!! |
با خوندن داستان خيانت ياد يه داستان جالب ديگه اوفتادم.... ... دو خط موازی ... دو خط موازى زاییـده شدند . پسرکى در کلاس درس آنها را روى کاغذ کشید. آن وقت دو خط موازىچشمشــان به هم افتاد. و در همان یک نگاه قلبشـان تپیـد. و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند. خط اولى گفت:ما مى توانیم زندگی خوبی داشته باشیم. و خط دومی از هیجان لــرزید. خط اولی گفت: و خانه اى داشته باشیم در یک صفحه دنج کـاغذ.. . من روزها کار میکنم. می توانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم ،یا خط کنار یک نردبام. خط دومی گفت: من هم می توانم خط کنار یک گلدان چهار گوش گل سرخ شوم ،یا خط یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خـــلوت. خط اولی گفت: چه شغل شاعـــرانه اى. و حتمأ زندگی خوشی خواهیــم داشـت. در همین لحظه معلم فریاد زد: دو خط موازی هرگز به هم نمىرسند و بچه ها تکرار کردند: دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند. دو خط موازی لـرزیدند. به همدیگــر نگـاه کردند. و خط دومی پقی زد زیر گریـه . خط اولی گفت: نه این امکان ندارد . حتمأ یک راهی پیدا میشود .خط دومی گفت: شنیدی که چه گفتند؟ هیچ راهی وجود ندارد. ما هیچ وقت به هم نمی رسیم. و دوباره زد زیر گریه. خط اولی گفت: نباید نا امید شد. ما از این صفحه کاغذ خارج می شویم و دنیا را زیر پا می گذاریم. بالاخره کسی پیدا میشود که مشکل ما را حل کند. خط دومی آرام گرفت. و اندوهناک از صفحه کاغذ بیرون خزید. از زیردر کلاس گذشتند. و وارد حیاط شدند. و از آن لحظه به بعد سفرهای دو خط موازی شروع شد. آنها از دشتها گذشتند ..... ، از صحراهای سوزان ..... ، از کوههای بلند ..... ، از دره های عمیق .......، از دریاها ....... ،از شهرهای شلوغ..... سالها گذشت ؛ و آنها دانشمندان زیادی را ملاقات کردند. ریاضیدان به آنها گفت: این محال است.هیچ فرمولی شما را به هم نخواهد رساند. شما همه چیز را خراب میکنید. فیزیکدان گفت: بگذارید از همین الآن نا امیدتان کنم. اگر می شد قوانین طبیعت را نادیده گرفت، دیگر دانشی به نام فیزیک وجود نداشت. پزشک گفت: از من کاری ساخته نیست، دردتان بی درمان است. شیمی دان گفت: شما دو عنصر غیر قابل ترکیب هستید. اگر قرار باشد با یکدیگر ترکیب شوید ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد. ستاره شناس گفت: شما خودخواه ترین موجودات روی زمین هستید. رسیدن شما به هم مساوی است با نابودی جهان. دنیا کن فیکون می شود . سیـارات از مدار خارج می شوند. کرات با هم تصادم میکنند. نظام دنیا از هم می پاشد . چون شما یک قانون بزرگ را نقض کرده اید. فیلسوف گفت: متاسفم... جمع نقیضین محــال است. و بالآخره به کودکی رسیدند. کودک فقط سه جمله گفت: شما به هم میرسید. نه در دنیاى واقعیات. آن را در دنیاى دیگری جستجو کنید...... دو خط موازی او را هم ترک کردند. و باز هم به سفرهایشان ادامه دادند. اما حالا یک چیز داشت در وجودشان شکل میگرفت. «آنها کم کم میل به هم رسیدن را از دست میدادند.» خط اولی گفت: این بی معنی است. خط دومی گفت:چی بی معنی است؟ خط اولی گفت:این که به هم برسیم. خط دومی گفت: من هم همینطور فکر میکــنم. و آنها به راهشان ادامه دادند. یک روز به یک دشت رسیدند. یک نقاش میان سبزه ها ایستاده بودو نقاشی میکرد.خط اولی گفت:بیـا وارد آن بوم نقاشی شویم و از این آوارگی نجات پیــدا کنیم. خط دومی گفت: شاید ما هیچوقت نباید از آن صفحه کاغذ بیرون می آمدیم. خط اولی گفت:در آن بوم نقاشی حتمأ آرامش خواهیم یافت. و آن دو وارد دشت شـدند.روی دست نقاش رفتند و بعد روی قلمش. نقاش فکری کرد و قلمش را حرکت داد. و آنها دو ریل قطار شدند که از دشتی می گذشت. و آنجا که خورشید سرخ آرام آرام پایین می رفت ، سر دو خط موازی عاشقانه به هم میرسید..... {پپوله} |
دوستان چند چیز دیگه از این داستان به ذهنم خطور کرد.http://myup.ir/images/j4m1w5950m851i23xz4.gif
چرا این اشکال هندسی ناقص که اقا کشیده شدند میرین دنبال گمشده شون ؟؟ و همچنین چرا اونا برزگتر از خانمها هستند؟http://myup.ir/images/13a7ouljmzydogfnstts.gif چرا خانمها نمیرن دنبال گمشد شون . یعنی خانمها باید صبر کنند تا شکل ناقص بیاد دنبالشون http://myup.ir/images/iolaax0fo7j3d6d9rc.gif الان هر کی اینو نوشته میگه بابا بیخیال من یه چیزی گفتم:21:http://myup.ir/images/slxe1vrr6glin3kty2a.gif |
ساقي عزيز خيلي زيبا بود ..نظر من هم به اين مطلب نزذيكتر تا مطلب حامد جان
هر چند انسانها هميشه سعي مي كنند از مثال اول استفاده كنن واييييي چه قد فلسفي حرف زدم |
اولا همتون قطعه گمشدتون و پيدا ميكنيد نگران نباشيد من يه چند تا از اين قطعات تو خورده وسايلم هست درخواست بدين ببرين بعدشم خوب معلومه اقايون گنده ترند مشخصه
من خودم چون از روز اول هم از كاملترين خلقتهاي خداوند بودم اين مسائل رو درك نميكنم فقط ميدونم خانمها بايد هميشه منتظر لطف اقايون باشند واااااااااااااااي دلم مردم از خنده:24::24::24::24::24::24::24::24::24: |
نقل قول:
یکی مثل تاری نمیتونه یه فونت درست و حسابی بزاره رو نوشته هاش اونوقت میخواد تیکه گمشده یکی دیگه باشه :D هاهاهاها |
قربون خدا برم اين رزيتا شد ناظر حالا ديگه فقط حرف از فونت و انتقال شد و ... اينا ميزنه البته خوب زنا همينطورين ديگه رزي بابا چرا خانما بايد در انتظار الطاف اقايون باشن البته اگه كوروش نياد بگه اقا اينجا رو جاي بحث نكنيد ها ها ها :d
|
اکنون ساعت 10:45 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)