![]() |
روز جهاني كوروش كبير
نگذاشتم رنج وازاری به مردم این شهرو سرزمین وارد آید 29 اکتبر روز جهانی کوروش هخامنشی گرامی باد (روحش شاد و يادش براي ايرانيان آزاده زنده) |
دير اقدام كردي تاري 7 آبان بود يعني پنج شنبه
|
آبان روز منشور حقوق بشر کورش بزرگ
است باید افتخار کرد جشن گرفت. آربان می گوید:حقی که کوروش بزرگ بر گردن ایرانیان دارد به قدری زياد است که هرگز ایرانی ها نخواهند توانست آن را ادا کنند و هر قدر او را تجلیل کنند سزاوار است ولي ما هيچ كار نمي كنيم. کتزیاس می گوید:کوروش بزرگ ایرانیان را مبدل به یک ملت صنعتی کرد و طوری صنایع ایران در دوره هخامنشی پیشرفت کرد که از کشورهای دیگر برای فراگرفتن صنعت به ایران می اومدن و پس از مدتی کارآموزی به کشور خود بر می گشتند کورش بزرگ:برابری زن و مرد، آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی کار، آزادی مسافرت، آزادی در انتخاب همسر و برانداختن برده داری و نشان دادن راه ها و زندگی انسانی و کورش بزرگ پادشاهی شجاع و عاقل و ساده و مهربان و حتی زمانی که پادشاه ۳۹ کشور بود تبعیض نژادی نمی کرد و جهان را در صلح قرار داده بود تا جایی که همه ملت ها خواستار پادشاهی کورش بزرگ بودن و حتی دشمنانش هم دوست داشتن او پیروز باشد تا از زیر ضلم قومهای وحشی دیگر بیرون آیند و روزهای خوش و سرشار از کردار نیک و پندار نیک و گفتار نیک توسط کورش بزرگ داشته باشند من دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند . من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم، هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد . من نخواهم گذاشت ، كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد . من اجازه نمي دهم مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد. من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون پرداخت مزد ، وي را بكار وادارد . من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرستد و در هر نقطه كه ميل دارد سكونت كند ، مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غضب ننمايد ، و هر شغلي را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند . من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد ، مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است. و اگر يك فرد از خانواده يا طايفه اي مرتكب تقصير ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران. من اجازه نخواهم داد كه مردان و زنان را به عنوان غلام و كنيز بفروشند. و حكام و زير دستان من ، مكلف هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ، مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوند، و رسم بردگي بايد به كلي از جهان برافتد . http://i7.tinypic.com/21jvf9e.jpg |
((کورش هخامنش.منشور پاسارگاد))
کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد) شاه پارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراطوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده ها و اسرا، احترام به عقاید و مذاهب مختلف، گسترش تمدن و... شناخته شدهاست. کوروش نخستین شاه ایران و بنیانگذار دورهی شاهنشاهی ایرانیان می باشد. |
عب نداره ماهي رو هر وقت از اب بگيري تازست چيكار كنم پيريه و هزار در دسر
|
منشور کورش هخامنشی رضا مرادی غیاث آبادی برگرفته از ویــرایــش تـازه و چاپ پـنجم كـتاب«منشور كورش هخامنشی» به زبانهای فارسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی (چاپ نخست 1377/ چاپ هشتم 1388) از همین نگارنده. پیشگفتار منشور كورش هخامنشی، كهنترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتیجویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشههای همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگها و یورشهای بیپایان در رنج بوده است و كشورهای آشتیجو نیز ناچار بودهاند تا برای رهایی مردمان خود از تاختوتازهای همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است كه پیروزمندانِ میدان نبرد و چیرهشدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شكسته و مردم فرودست رفتار میكردهاند؟ تاریخنامههای بشری بازگوكننده رفتار نیك كورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین كشور آنروز جهان، و كنشهای ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است. جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاك سرزمینها، كه با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر میپروراند. مردمانی كه باورها و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی كه نیازمند دانش و فنآوری كشورهای دیگر باشند؛ شكستخوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشتهای سرافرازانه برای ما به ارمغان نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شكسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راههایی اندیشیدهایم؟ در سال 1258 خورشیدی/ 1879 میلادی، به دنبال كاوشهای گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگيلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل در میاندورود (بینالنهرین) استوانهای از گل پخته بدست باستانشناسی كـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد كه امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود. بررسیهای نخستین نشان میداد كه گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشتههایی به خط و زبان بابلی نو (اَكَـدی) در برگرفته است كه گمان میرفت نبشتهای از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسیهای بیشتری كه پس از گرتهبرداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد كه این نبشته در سال 538 پیش از میلاد به فرمان كورش بزرگ هخامنشی (550-530 پم.) و به هنگام ورود به شهر بابل نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز (1384) 2545 سال میگذرد. شكل ظاهری این فرمان، به مانند استوانهای دیده میشود كه میانه آن قطورتر از دوسوی آنست. انتشار و ثبت فرمانها و یادمانهای رسمی بر روی استوانه گِلین و نیز بر روی لوحههای مسطح، از سابقهای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده، كه گونه استوانهای آن نسبت به بقیه، پایداری و دوام بیشتری داشته است. بیتردید این فرمان در نسخههای متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون نویسانده شده بوده كه امروزه تنها یكی از آنها به دست آمده است. استوانه كورش آسیبهایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشتههای بخشهای آسیبدیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن میتوان تا حدودی بازسازی كرد كه در این بازسازی نیز، بیگمان احتمال اشتباههایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینكه در خوانش و ترجمه نبشتههای بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور كورش در ترجمههای گوناگون به تفاوتهایی دچار آمده است. با این نگرش، هیچیك از ترجمههای امروزی كتیبه، معادل دقیق معنای عبارتهای اصلی آنرا ارائه نمیكنند. استناد به محتوای كتیبه و به ویژه كلیدواژهها، میبایست با دقت و وسواس بسیاری صورت پذیرد. بیتردید استناد به كتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری ممكن میشود كه واژه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهشها به گونه كموبیش یكسانی برگردان شده باشند. در دانشگاه «ییل» (Yale) كتیبه كوچك و آسیبدیدهای نگهداری میشود كه ریشارد بِرگِر در سال 1975 آنرا بخشی گمشده از استوانه كورش دانست. این بخش توسط همو به كتیبه اصلی اضافه گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشكیل میدهد (← سطرهای 37 تا 45). فرمان كورش بزرگ از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش شده است. پیش از همه، جوان پر شور و كاشـف رمز خط میخی فارسی باستان یعنی هنری كِرِسْویك راولینسون در سال 1880 میلادی و بعدها ف. ویسباخ 1890، گ. ریختر 1952، آ. اوپنهایم 1955، و. اِیلرز 1974، ج. هارماتا 1974، پ. بـرگـر 1975، ا. كـورت 1983، پ. لوكوك 1999 و بسیاری دیگر آنرا تكرار و كاملتر كردند. متن فارسی ارائه شده در این كتاب نیز با نگرش به پژوهشهای پیشین و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلی یا اَكَدی و نیز خوانشهای تازهتر منشور كورش فراهم شده و در زیرنویسها به یادداشتهای اندكی پرداخته شده است. ترجمه و انتــشار فرمــان كــورش بــزرگ (كــورش دوم) پــرده از نادانــستههای بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان كشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در كنار آرامگاه كورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیادگذار حقوق بشر جهان یاد كردند و او را ستودند. حقوقی كه انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهمسازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر میپروراند. (نسخهبدلی از منشور كورش به عنوان كهنترین فرمانِ شناختهشده تفاهم و همزیستی ملتها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورك نگهداری میشود. این كتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد). چه چیز باعث شده است تا فرمان كورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته میشود كه فرمان كورش را با نبشتههای دیگر فرمانروایان همزمان خود و حكمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری كنیم. آشور نصیرپال، پادشاه آشور (884 پم.) در كتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشكر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش كباب كردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بیرون كشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم." دركتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (689 پم.) چنین نوشته شده است: ‘‘… وقتی كه شهر بابِـل را تصرف كردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانههایشان را چنان ویران كردم كه بصورت تلی از خاك درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم كـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان میرفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری كردم تا آب حتی ویرانهها را نیز با خود ببرد." در كتیبه آشور بانیپال (645 پم.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح كردم … من زیگورات شوش را كه با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شكستم … معابد عیلام را با خاك یكسان كردم و خـدایـان و الـهههـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشههای مقدسش شدند كه هیچ بیگانهای از كنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش كشیدند. من در فاصله یك ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یك ویرانه و صحرای لم یزرع كردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاك آنجا را به تـوبـره كشیدم و به ماران و عـقربها اجازه دادم آنجا را اشغال كنند." و در كتیبه نَـبوكَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (565 پم.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم كه صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشكنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـهها را چنان ویران كردم كه دیگر بانگ زندهای از آنجا برنخیزد." این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستمها و خشونتهایی روبرو هستند. هنوز جنایتهای آمریكا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریكای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفتهاند. مردم هرگز فراموش نخواهند كرد كه در عراق بمبهای شیمیایی بر سر مردم بیدفاع هلبچه فروریخت و همه آنان از پیر و جوان و زن و كودك به وضعی رقتانگیز نابود شدند. در افغانستان و در میان سكوت حیرتانگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیرنظامی و بیدفاع شهرها قربانی مطامع ابرقدرتهای امروز و گروهای سیاسی كشور میشوند، در حالیكه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماریهای همهگیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج میبرند. در بوسنی و در كانون اروپای متمدن تنها به انگیزههای نژادی مردم و كودكان را بیدریغ و دستهجمعی به كام مرگ میفرستند. در مكه جامه سپید زائران را به سرخی میآلایند و جان و مال و ناموس آنان را مباح میشمرند. كشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاحهای مرگبار كشتار جمعی و بمبهای شیمیایی و میكربی خود را دیگر مستقیماً بر كاشانه مردم رها نمیكنند، بلكه آنها را به بهایی گزاف در اختیار كشورهایی همچون عراق میگذارند تا بر سر جوانان ایران زمین بریزد و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخمهای آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه كنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند. اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حكمرانان امروز جهان، كورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرتعملی به عنوان شاه نیرومندترین كشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نكرد؛ بلكه او را به حاكمیت ناحیهای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوك (خدای بابلی) دلهای پاك مردم بابل را متوجه من كرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تكان داد. من برای صلح كوشیدم. بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاههایی را كه بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محلها را گرد آوردم و خانههای آنان را كه خراب كرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم." كورش پس از ورود به شهر بابل (در كنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر كرد كه قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را كه پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد كه در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار كورش با یهودیان موجب كوچ بسیاری از آنان به ایران شد كه در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود میدانستهاند. در این باره در بابهای گوناگون اسفار عَـزرا و اشعیا در كتاب تورات (عهد عتیق)، ضمن نامبر كردن كورش با عنوان «مسیح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند روح كورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالك خود فرمانی صادر كند و بنویسد: كورش پادشاه فارس چنین میفرماید كه یـهُـوَه/ یـهْـوِه خدای آسمان مرا امر فرموده است كه خانهای برای او در اورشلیم كه در یهودا است، بنا نمایم. پس كیست از شما از تمامی قوم او كه خدایش با وی باشد و به اورشلیم كه در یهودا است برود و خانه یـهُـوَه را كه خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید …؟ پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را كه در اورشــلیم است، بـنا نمایند. ... و كورش پادشاه، ظروف خانه خداوند را كه نَـبوكَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد." در اینجا مایلم بخصوص به این نكته تاكید كنم كه با وجود اینكه منشور كورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» میدانند، اما نوآوری چنین فرمانی از كورش نبوده است؛ بلكه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی كه هرگز دستور به غارت و آدمكشی و ویرانی نداده است. و كورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاكان خود، از فرهنگ رایج كشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بكار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای كورش، بلكه همچنین برای فرهنگ كشوری است كه سراسر پهنه پهناور آن از كهنترین روزگاران تابشگاهِ اندیشه نیك و كردار نیكی بوده است كه امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند. منشور كورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی كه از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج میبرد. منشور کورش هخامنشی گزیده رضا مرادی غیاث آبادی منم كـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر كمبوجیه، شاه بزرگ … نوه كورش، شاه بزرگ … نبیره چیشپیش، شاه بزرگ … آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوك خدای بزرگ دلهای پاك مردم بابـل را متوجه من كرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تكان داد … من برای صلح كوشیدم. من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند. مَـردوك خدای بزرگ از كردار من خشنود شد … او بركت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم … من همه شهرهایی را كه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی كه بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم و خانههای ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود كه دلها شاد گردد. بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘ به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی میدارد و پسرش كمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’ من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم. منشور كورش هخامنشی متن كامل رضا مرادی غیاث آبادی 1. «كورش» (در بابلی: ‹كو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَكَّـد» ‹اَك- كـَ- دی- ای›، … 2. ... همه جهان از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان كورش، بلكه به روایت ناظری ناشناخته كه میتواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود. 3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی كشورش رسیده بود. 4. او آیینهای كهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت. 5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت. «اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوك» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد كه در حماسه سومری «اِنمِـركار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم كاشی و دیگر ایرانیان (تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند. از سوی دیگر «كاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار میآوردند و «كاشّـو/ كاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «كاس» برای رنگ آبی در گویشهای محلی بكار میرود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «كـاس آقا» خطاب میكنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیلرود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت كهنترین تمدن شرق، تهران، 1382. 6. او كار ناشایست قربانی كردن را رواج داد كه پیش از آن نبود ... هر روز كارهایی ناپسند میكرد، خشونت و بدكرداری. 7. او كارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت میكرد. اندوه و غم را در شهرها پراكند. او از پرستش «مَــردوك» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند. گمان میرود نام «مردوك» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/ بیمرگی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر مردوك شباهتهایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی میشده است. همانگونه كه مردوك را با نام «اَمَـر- اوتو» میشناختهاند؛ از او با نام آریایی و كاسی «شوگورو» نیز یاد میكردهاند كه به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در پیوند است. 8. او مردم را به سختی معاش دچار كرد. هر روز به شیوهای ساكنان شهر را آزار میداد. او با كارهای خشنِ خود مردم را نابود میكرد ... همه مردم را. 9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوك) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترك كرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش) 10. مردم از خدای بزرگ میخواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین كه زندگی و كاشانهاشان رو به ویرانی میرفت، توجه كند. مردوك خدای بزرگ اراده كرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند. 11. ساكنان سرزمین «سـومِـر» و «اَكَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوك بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد. 12. مردوك به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه كشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب كه او را یاری دهد. آنگاه او نام «كورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد كرد. 13. او تمام سرزمین «گوتی» ‹كو- تی- ای› را به فرمانبرداری كورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـانمَـن- دَه› را. كـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسانها) دادگرانه رفتار كرد. در تداول، نامِ بابلی «اومانمنده» را با «ماد» برابر میدانند. اما به نظر میآید كه این نام بر همه یا یكی از اقوام آریایی كه در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت كرده بودهاند؛ اطلاق میشده است. 14. كورش با راستی و عدالت كشور را اداره میكرد. مردوك، خدای بزرگ، با شادی از كردار نیك و اندیشه نیكِ این پشتیبان مردم خرسند بود. 15. او كورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی كه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت. ممكن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوك بوده است. نك به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتیزاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان میداند. 16. لشكر پر شمار او كه همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در كنار او ره میسپردند. 17. مردوك مقدر كرد تا كورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست كورش سپرد. 18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَكَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان كورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهرههای درخشان او را بوسیدند. 19. مردم سروری را شادباش گفتند كه به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند. 20. منم «كـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَّـد، شاه چهار گوشه جهان. از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان كورش بازگو میشود. استرابو نقل میكند كه «كورش» نامی است كه او پس از پادشاهی و با الهام از رود «كُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نك به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتیزاده، 1382، ص. 319. 21. پسر «كمبوجیه» ‹كـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «كـورش» (كـورش یكم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان. 22. از دودمـانی كـه همیشه شـاه بـودهاند و فـرمانـرواییاش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوك) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم؛ «نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده میشده است. ورود كورش «بدون جنگ و پیكار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلكه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (كتاب یكم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه كنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106. 23. همه مـردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوك دلهای پاك مردم بابل را متوجه منكرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. پذیرش كورش توسط مردم، در «كورشنامه/ سیروپدی» (CurouPaideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار میدارد كه مردمان همه كشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار كورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، كتاب یكم). 24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. 25. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تكان داد ... من برای صلح كوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی كشیده بود، كاری كه در خور شأن آنان نبود. 26. من بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند. مردوك از كردار نیك من خشنود شد. 27. او بر من، كورش، كه ستایشگر او هستم، بر پسر من «كمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من، 28. بركت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوك همه شاهانی كه بر اورنگ پادشاهی نشستهاند؛ 29. و همه پادشاهان سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمینهای دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان، 30. مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›. 31. من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَك›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای كهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیك- لَت› كه ویران شده بود را از نو ساختم. 32. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی كه بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. با اینكه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ كورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور كهن ایرانی پایبند بوده است كه هر كس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس كه موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری و خشونتهای بیشمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند. 33. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَّـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوك به شادی و خرمی، 34. به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود كه دلها شاد گردد. بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان كورش، دستكم در یك متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری كه از «اَرَخ» در میاندورود كشف شده، آمده است: “منم كورش، پسر كمبوجیه، شاه توانمند، آنكه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.” برای آگاهی بیشتر نگاه كنید به صفحه 156 مقاله W. Eilers در كتابشناسی. 35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی میدارد و پسرش كمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’ در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به معنای «روشنایی بیپایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است. 36. بیگمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم). . . . . 37. … غاز، دو اردك، ده كبوتر. برای غازها، اردكها و كبوتران… از سطر 37 تا 45 بخش نویافتهای است كه در پیشگفتار به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست. 38. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم ... 39. ... دیوار آجری خندق شهر را، 40. ... كه هیچیك از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛ 41. ... به انجام رسانیدم. 42. دروازههایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روكشی از مفرغ ... 43. ...كتیبهای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی› 44. ... 45. ... برای همیشه! |
ذوالقرنین
درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان ، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده است. کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینههایی هستند که جهت پیدا شدن صاحب دو شاخ واقعی درباره آنها بررسیهایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیههای قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجهترین دلایل را برای احراز این لقب دارا میباشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین میدانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی و آیت الله مرتضی مطهری از معتقدان این نظر هستند. |
کوروش بزرگ (به پارسی باستان: http://upload.wikimedia.org/wikipedi...Persian-KU.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedi...dPersian-U.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedi...Persian-RA.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedi...dPersian-U.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedi...ersian-SHA.png) همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیانگذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایهگذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شدهاست.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان او را سرور و قانونگذار مینامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسحشده توسط پروردگار بشمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند. نام کوروش در زبانهای گوناگون باستانی بهگونههای مختلف نگاشته شدهاست: پارسی باستان: Kūruš در کتیبههای عیلامی: Ku-rash درکتیبههای بابلی: Ku-ra-ash در زبان یونانی باستان: Κῦρος آمدهاست. در زبان عبری: کورِش Koresh در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛ دورهٔ جوانی تبار کوروش از جانب پدرش به پارسها میرسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران ، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آنها را نقش کردهاست. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ میزیستهاست. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آنها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود. http://upload.wikimedia.org/wikipedi...us2-World3.png گستره امپراتوری هخامنشیان در زمان کوروش بزرگ افسانههای زایش کوروش تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتسیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانه میباشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفتهاند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا میترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد. ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به نام مهرداد (میترادات) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد. چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی میکرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دستههای مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفهای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور دادهاست وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کردهاست. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات میباشم، اختیار با توست.» آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه میگذرد با سن این کودک برابری میکند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زندهاست.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند. چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.[۲] آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شدهاست پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کردهاند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت میخواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شدهاند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود. کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارسها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آنها را آموخت و با آموزشهای سختی که سربازان پارس فرامیگرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد. معماری کوروش کتیبهای دوسطری که به زبانهای پارسی، عیلامی و بابلی بر روی دو جز سنگی در کاخهای عمومی و خصوصی کوروش در پاسارگاد قرار دارد، به باستانشناسان اطمینان میدهد که بناهای پاسارگاد به دستور کوروش بنا شده اند. پاسارگاد در دشتی مرتفع به ارتفاع ۱۹۰۰متر ازسطح دریادرحصارکوهستان واقع شدهاست.از این آثاربه جای مانده درپاسارگاد فقط به چهارنمونه اشاره خواهیم کرد.بارگاه،محراب،جایگاه نگهداری آتش ودیوارصفه ایی که قلعه برآن قرار دارد. امروزکاخ محل سکونت در مقایسه باهمین اواخر چشم اندازی دیگر دارد.در سده هفتم قمری اتابکی از سلغریان فارس درنزدیک آرامگاه کورش مسجدی ساخت که در آن از سنگ کاخها استفاده شدهاست.به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی ایران در سال ۱۹۷۱این سنگها دوباره به جاهای اصلی خود بازگردانده شدند. کاخ محل سکونت بی تردید نشان از تاثیر و نقش معماری یونانی دارد.ظاهراهنگامی که کورش در سال۵۴۵سارد را به تصرف درآوردبه شدت تحت تاثیربناهای مرمرین شاهان لودیا قرارگرفتهاست.چه بسا او همان زمان شماری از اساتیدلودیایی رادرپاسارگاد به کار گماشتهاست. درکاخ تناسب جذاب سنگهای مرمرتیره وروشن،مخصوصا در پایهها،جلب نظر میکند.این سنگها از پیرامون سیوندآورده شده، در میانه راه پاسارگاد به تخت جمشید.قطعات سنگ حدود ۳۰ میل سوار بر کلک بر رود کر به محل آورده شده است. فرزندان همسر کورش بزرگ کاسادان بود و همچون کورش از تبار هخامنشیان. پیوند این دو چهار فرزند به ارمغان آورد به نامهای کمبوجیه دوم، آتوسا، بردیا و ركسانا.کوروش کاسادان را بسیار دوست میداشت، و پس از مرگش سراسر امپراتوری کورش سوگواری کردند و در بابل ۶ روز را همگان به زاری نشستند. پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر حمله کرد که بردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام بادهنوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نامهای آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد. |
وصيت نامه كوروش
به نام ایزد منان یكی از مورخان معروف یونانی كه در زمان هخامنشیان می زیست،گزنفون(430 تا352ق م)بود.او یكی از شاگردان سقراط (م 399ق م) حكیم معروف یونانی بود.وی دارای چند كتاب در مورد ایران است. در كورش نامه خود،وصیت نامه كورش كبیر را نگاشته است.كورش كبیر(559 تا 529 ق م) بزرگترین پادشاه ایران قدیم می باشد.او در كنار اسكندر و قیصر(ژول سزار) یكی از پادشاهان بزرگ و مشهور جهان می باشد.كورش از چند جهت دارای معروفیت میباشد:نخست آنكه پیامبران بنی اسرائیل او را ستوده اند و برای او احترام زیادی قائل بوده اند. دیگر آنكه كورش در نظر مورخان قدیم و جدید،بانی بزرگترین دولت مقتدر می باشد. اما اگر به دیده انصاف بنگریم،كوروش از حیث فتوحات معروفیت پیدا نكرده است.آنچه او را شهره خاص و عام ساخت،رفتار و منش دادگرانه او بود.در شهرها پس از فتوحات كشتار نمیكرد و به مقدسات آنها احترام میگذارد.طبق نظر مورخین،او سرداری دلیر و كاردان به سیاست بود. وصیت نامه او به راستی نمونه كامل یك برنامه درست وكامل زندگیست.بهتر است وصیت نامه او را از زبان گزنفن بشنویم: فرزندان من،وستان من!اكنون به پایان زندگی نزدیك گشتهام. من آن را با نشانههای آشكار دریافتهام.وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و كام من این است كه این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به هنگام كودكی، جوانی و پیری بختیار بودهام. همیشه نیروی من افزون گشته است، آن چنان كه هم امروز نیز احساس نمیكنم كه از هنگام جوانی ناتوانترم.من دوستان را به خاطر نیكوییهای خود خوشبخت و دشمنانم را فرمانبردار خویش دیدهام.زادگاه من بخش كوچكی از آسیا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپایه باز میگذارم. اما از آنجا كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود ، پا از اعتدال بیرون ننهادم. در این هنگام كه به سرای دیگر میگذرم، شما و میهنم را خوشبخت میبینم و از این رو میخواهم كه آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چیزی است شبیه به خواب . در مرگ است كه روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از قید و علایق آزاد می گردد به آتیه تسلط پیدا می كند و همیشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود كه من اندیشیدم به آنچه كه گفتم عمل كنید و بدانید كه من همیشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر این چنین نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسید كه در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. باید آشكارا جانشین خود را اعلام كنم تا پس از من پریشانی و نابسامانی روی ندهد.من شما هر دو فرزندانم را یكسان دوست میدارم ولی فرزند بزرگترم كه آزمودهتر است كشور را سامان خواهد داد.فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پروردهام كه پیران را آزرم دارید و كوشش كنید تا جوانتران از شما آزرم بدارند.تو كمبوجیه، مپندار كه عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای مطمئنتری هستند. همواره حامی كیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نكن كه از كیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش كه هر كسی باید آزاد باشد تا از هر كیشی كه میل دارد پیروی كند .هر كس باید برای خویشتن دوستان یك دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیكوكاری به دست نتوان آورد.از كژی و ناروایی بترسید .اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید ، دیری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد . من عمر خود را در یاری به مردم سپری كردم . نیكی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برایم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نیاکان درگذشتهی ما، ای فرزندان اگر می خواهید مرا شاد كنید نسبت به یكدیگر آزرم بدارید.پیكر بیجان مرا هنگامی كه دیگر در این گیتی نیستم در میان سیم و زر مگذارید و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهید. چه بهتر از این كه انسان به خاك كه اینهمه چیزهای نغز و زیبا میپرورد آمیخته گردد.من همواره مردم را دوست داشتهام و اكنون نیز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه به مردمان نعمت میبخشد آمیخته گردم. هماكنون درمی یابم که جان از پیكرم میگسلد ... اگر از میان شما كسی میخواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزدیك شود و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پیكرم را كسی نبیند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم را مومیای نكنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ایران قرار دهید تا ذره ذره های بدنم خاك ایران را تشكیل دهد . چه افتخاری برای انسان بالاتراز اینكه بدنش در خاكی مثل ایران دفن شود.از همه پارسیان و هم پیمانان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اینكه دیگر از هیچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گویند. به واپسین پند من گوش فرا دارید. اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه كنید، به دوستان خود نیكی كنید. برگرفته از:کــوروش نـــامه – گـزنـفون |
اکنون ساعت 07:46 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)