- -
بیشه خالی
(
http://p30city.net/showthread.php?t=16847)
amir ahmadi |
11-18-2009 10:11 AM |
بیشه خالی
بعد از انکه عبدالله خان ازبک خراسان را مورد تاخت و تاز قرار داد روزی در سیستان عبورش بر قبر رستم افتاد از روی شماتت این بیت را خواند/سر از خاک بردار و ایران ببین /به کام دلیران توران ببین/بعد از ان رو کرد به یکی از وزیرانش و گفت :نمی دانم اگر رستم قادر به حرف زدن بود چه پاسخی می داد ؟وزیر او که یک ایرانی تبار بود گفت:اگر خشمگین نمی شوی خواهم گفت .گفت:در امانی بگو. وزیر گفت:اگر رستم قادر به حرف زدن بود می گفت:چو بیشه تهی ماند از نره شیر/شغالان در ایند ان جا دلیر.
|
amir ahmadi |
11-18-2009 10:21 AM |
گنجینه
در روضه خلد امده است :شخصی خانه اش را فروخت.خریدار گنجی در ان یافت .پیش فروشنده اورد و به او گفت:گنج از ان توست زیرا من خانه ای بیش نخریده ام .فروشنده نپذیرفت و گفت :من خانه را و انچه در ان است به تو فروخته ام . دعوی نزد قاضی بردند . حکم کرد دختر یکی با پسر یکی عقد بستند و گنج به این دو تسلیم کردند
|
amir ahmadi |
11-18-2009 10:38 AM |
کفش کهنه
در نجف اشرف حضرت امام قبا از این که جلسه درس شروع بشه و ایشان وارد اتاق شوند با درنگی کوتاه نگاهی به اطراف محل درس انداختند .یک روز امام در میان کفشها متوجه کفشی سدند که فقط نیمی از ان سالم بود و ان کفش به هیچ وجه قابل استفاده نبود . امام از این موضوع ناراحت شدند و بعد از اتمام درس به یکی ازاقایان فرمودند :فردا صبح مری و در میان کفشها ان کفش را پیدا می کنی و بعد ای جا می ایستی تا صاحبش را ببینی . بعد از این که او را شناختی منزلش را پیدا کن و نشانی اش را به من بگو .ان شخص می گوید فردای ان روز منزل ان شخص را پیدا کردم او یک طلبه یزدی بود موضوع را به عرض امام رساندم و ایشان ترتیبی دادند که مشکل رفع شد
|
amir ahmadi |
11-18-2009 10:56 AM |
کل ارض کربلا
اواخر ماه مبارک رمضان بود که چند نفر از صاحب منصبان عراقی خدمت امام رسیدند و گفتند:ما در برابر دولت ایران تعهداتی داریم و نمی توانیم بر اساس ان تعهدات به شما اجازه فعالیت سیاسی بدهیم .امام فرمودند:اگر شما در برابر دولت ایران تعهد دارید من هم در برابر ملت ایران تعهداتی دارم و نمی توانم دست از فعالیت سیاسی بردارم . اگر ممانعت کنید و نگذارید در این جا کارم انجام دهم از عراق خواهم رفت .خیال نکنید من به نجف و کربلا چسبیده ام خیر. خمینی هر جا برود انجا کربلا و نجف است
|
amir ahmadi |
11-18-2009 11:02 AM |
زداینده اندوه نبی
حضرت علی ع برای خود دیناری از بیت المال بر نمی داشت و حتی گاهی مجبور می شد که وسایل رزمی اش را بفروشد .همه لباسش یک پیراهن بود که به هنگام شستشو پیراهن دیگری نداشت .یک روز مشغول فروختن شمشیرش بود فرمود:سوگند به خدایی که دانه را شکافت و به موجودات حیاط بخشید با این شمشیر غم های بسیاری را از سیمای پیامبر خدا زدودم و اگر بهای جامه ای داشتم ان را نمی فروختم
|
amir ahmadi |
11-18-2009 11:23 AM |
فرق قدیم و جدید
یکی از دوستان شهید رجایی نقل می کرد :شام را در همدان خوردیم . صاحب چلو کبابی پنج تا بیشتر غذا نداشت و ما هشت نفر بودیم با هم کنار امدیم .تلوزیون برنامه مصاحبه با یکی از مسئولان اموزش و پرورش را پخش می کرد .یکی از مشتریان جلو امد و با اشاره به شهید رجایی که در جمع ما بود زیر گوشم گفت:این اقا وزیر اموزش و پرورش نیست ؟گفتم بله . پرسید :این وقت شب این جا چه می کند ؟گفتم از سنندج برگشته به تهران می رود .گفت: از سنندج؟مگر جاده امن است ؟گفتم مگر قراره امن نباشه ؟گفت: اخر حرفهایی می زنند . گفتم:بی خود می گویند .وزیر اموزش و پرورش در میان مردم سنندج مثل افراد عادی رفت و امد می کرد .کردها برادران ما هستند گوش به حرفهای ضد انقلاب ندهید .مردی که همراهش بود گفت:دنیا را ببین قدیم وزرا با قراول و بساول شب ها جرات سفر کردن نداشتند . حالا ما به وزیر مملکت می گوییم اگر راه امن هست ما هم برویم
|
amir ahmadi |
11-18-2009 11:35 AM |
حاکم مدائن
از ابوالبختری نقل شده که گفت :اشعث بن قیس و جریر بن عبدالله بجلی نزد سلمان فارسی امدند و در اطراف مداین در اتاق حصیری بر او وارد شدند .بعد از سلام و احوا پرسی از او پرسیدند :ایا تو سلمان فارسی هستی؟پاسخ داد بلی گفتند :تو همنشین رسول خدا هستی ؟سلمان گفت نمی دانم.ان دو به شک افتادند و با خود گفتند شاید ان که ما می خواهیم این نیست .ای گاه سلمان به انها گفت :من مقصودشما هستم و همانم که در پی اویید . من رسول خدا را دیده ام و با او نشسته ام اما مصاحب و همنشین واقعی پیامبر اکرم ص کسی است که با او به بهشت وارد شود .حال بگویید کارتان چیست.
|
amir ahmadi |
11-18-2009 12:12 PM |
روحانی ایثار گر
اقای قرائتی می گفت:در سالهای قبل از انقلاب یکی از روحانیون برای تبلیغ به یکی از روستاهای کشور رفت . ان جا اب اشامیدنی مناسبی نداشت و ساکنان روستا برای تهیه اب بسیار در رنج بودند . ان روحانی در مراجعت به قم منزل مسکونی خود را فروختو با پول ان بودجه لوله کشی اب روستای محل تبلیغش را تامین کرد و خود در یک خانه اجاره ای سکنی گرفت و تا زمانی که از دنیا رفت مستاجر بود پس از وی فرزندان یتیمش نیز همین وضع داشتند .هنگامی که این قضیه را ضمن درسهایم در تلوزیون مطرح کردم شخصی خیر اندیش طی تماس تلفنی به من گفت حاضرم قیمت یک منزل مناسب را به فرزندان این روحانی تقدیم کنم .سپس ان مبلغ را اورد و من تحویل انها دادم
|
amir ahmadi |
11-18-2009 12:36 PM |
سه کیلو نان خشک
هنگامی که ایت ا... مدرس نماینده مجلس بود بسیار پیش می امد که شخصیت های مهم مملکتی و ثروتمندان شهر به خانه اش می رفتند .مدرس همه انها را بر روی گلیمی که تنها زیر اندازش بود می نشاند و روی منقل سفالی اش برای انها چای دم می کرد . هر کس دارای مقامی که بود به دیدار مدرس می امد باید روی همان گلیم می نشست .مدرس در زمان نمایندگی مجلس مستخدمی گرفته بود تا از میهمانان بسیار زیادی که به خانه او می امدند پذیرایی کند .این مستخدم همراه با مدرس غذا می خورد و مانند یک دوست در کنار او می نشست و اگر کسی او را نمی شناخت نمی توانست بفهمد که مستخدم است .مدرس زمانی در زمان طلبگی با هشت طلبه دیگر در یک اطاق زندگی می کرد . ان ها برای ناهار هفت سیر و نیم گوشت و برای شام هفت سیر و نیم برنج می پختند و ان را با هم می خوردند .با این که سهم هر کس از این غذا بسیار اندک بود کم تر شبی بود که مدرس نیمی از سهم برنج خود را روی دست به دور سفره نگرداند و به دیگران ندهد. برای او که یک ماه رمضان را تنها با سه کیلو نان خشک روزه گرفته بود تحمل کم غذایی بسیار اسان بود . زیرا بدن خود را به این سختی ها عادت داده بود
|
اکنون ساعت 08:52 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)