![]() |
عشق یکباره چنین گفت: محمد(ص) آمد
عشق یکباره چنین گفت:محمد(ص)آمد |
صلوات بر محمد
صلوات بر محمد |
رسول مهربانی
رسول مهربانی
http://img.tebyan.net/big/1387/05/20...4623719976.jpg دُردی كِش بلای توام یا محمدا دیوانه ولای توام یا محمدا گویند هر كه را تو بخواهی بلا دهی مستانه بلای توام یا محمدا بیمارم و نگاه تو اعجاز می كند مبهوت چشمهای توام یا محمدا من از ازل در عافیتم زان كه تا ابد در سایه لوای توام یا محمدا مولاست بنده تو و من بنده علی من، بنده خدای توام یا محمدا ای اسم اعظم اسم تو یا احمدا مدد وی قلبها طلسمِ تو یا احمدا مدد ای مكه از فروغ تو پاینده احمدا مِهر و قمر ز روی تو رَخشنده احمدا ای كِسوت خِتام رسالت به راستی … بر قامت رسای تو زیبنده احمدا كو دایه ای كه كامِ تو را مایه ای دهد بر دایه ات ، تو دایه بخشنده احمدا ساطِع شود چو نور ز پیشانی ات شود… خورشید از جمال تو شرمنده احمدا رضوان و حوریان و همه خازِنانِ آن حیرانِ آن تبسُّمِ تابنده احمدا گویا نمك زخنده تو آفریده شد دریا به وجد رفت و نمكزار دیده شد وقتی سخن ز كشف و كرامات می شود كَسری تو را گواهِ مقامات می شود اینجا سخن ز خشت و سرشت و بهشت نیست جنت یكی تو را ، ز كرامات می شود ای نسلِ تو ستاره دنبالهدارِ عشق روشن رَهت ز نورِ علامات می شود حُبِّ تو را چگونه شود شعله كارگر آتشكده ز دیدنِ تو مات می شود ای هادیِ سُبُل نرود هر كه راهِ تو … بی شك دچار رنجش و طامات می شود ای سنگِ سخت زیر قدومِ تو نرمِ نرم دلهای ماخَلَق به وجودِ تو گرمِ گرم ای مایه ازل و ابد، آیة شَرَف انسانِ كامل، ای به بشر مایه شرف خورشید جاودانی و بی سایه ای، ولی افكنده ای به كون و مكان سایه شرف ایمانِ تو ، پیمبریِ تو، كتابِ تو اسلامِ تو نباشد بر پایه شَرَف اینك پس از گذشتنِ دهها هزار سال ایران شده از دعای تو همسایه شرف تو ماندی و، عدوی فرومایه ات ، نمانْد ای تا اَبَد ولای تو سرمایه شرف عالم ز تو تصرّفِ هستی گرفته است دلها ز تو تشرّفِ مستی گرفته است در شعرِ عشق و عقل، امیرِ غزل تویی در خُلق و خوی و عاطفه، حُسنِ اَزَل تویی دیباچه امانت و دیوان عاشقی تأویلِ حمد و آیه بیت الغزل تویی در وحدتِ كلام، اگر لم یَلِد خداست در محور معانیِ آن، لم یَزل تویی غارِ حَراسْت میكده حق شناسی ات در خانه ولای علی، مُعتزَل تویی چونكه دلت سِرشتْ خدا، بر گِلت نوشت زیبا تویی، جمیل تویی و گُزَل تویی كامل ترین محبتِ ما نذرِ مقدمت جان و جهان و باغِ جنان بذرِ مقدمت حقِّ تو را به شیوه عاشق ادا كنیم دِین تو را به رسمِ شقایق ادا كنیم اُمُّ القُری به یُمنِ تو مَهدِ تشیُّع است حقِّ تو را به حضرت صادق ادا كنیم ای عقلِ كُل، سلوك، چو زاهِق نمی كنیم سِیرِ تو با مُلازمِ لاحِق ادا كنیم در معركه چو امر تو دائر شود به حَرب تكلیف را به كُشتن فاسِق ادا كنیم با دشمنان برائتِ دل را وفور كن تا دِین خود به نعمتِ رازق ادا كنیم در بندگی اگر صَنَما ، لایقت شویم در شیعگی شهیدِ رهِ صادقت شویم شاعر : محمود ژولیده |
در نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام
در نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام
http://img.tebyan.net/big/1387/05/96...7752398872.jpg كریم السجایا جمیل الشیم نبى البرایا شفیع الامم امام رسل، پیشواى سبیل امین خدا، مهبط جبرئیل شفیع الوری، خواجه بعث و نشر امام الهدی، صدر دیوان حشر كلیمى كه چرخ فلك طور اوست همه نورها پرتو نور اوست یتیمى كه ناكرده قرآن درست كتب خانه ى چند ملت بشست چو عزمش برآهخت شمشیر بیم به معجز میان قمر زد دو نیم چو صیتش در افواه دنیا فتاد تزلزل در ایوان كسرى فتاد به لاقامت لات بشكست خرد به اعزاز دین آب عزى ببرد نه از لات و عزى برآورد گرد كه تورات و انجیل منسوخ كرد شبى بر نشست از فلك برگذشت به تمكین و جاه از ملك برگذشت چنان گرم در تیه قربت براند كه در سدره جبریل از او بازماند بدو گفت سالار بیت الحرام كه اى حامل وحى برتر خرام چو در دوستى مخلصم یافتى عنانم ز صحبت چرا تافتی؟ بگفتا فراتر مجالم نماند بماندم كه نیروى بالم نماند اگر یك سر مو فراتر پرم فروغ تجلى بسوزد پرم نماند به عصیان كسى در گرو كه دارد چنین سیدى پیشرو چه نعت پسندیده گویم تو را؟ علیك السلام اى نبى الورى شاعر : سعدی |
بخوان
بخوان |
باور كنیم سكّه به نام محمد(ص) است
باور كنیم سكّه به نام محمد(ص) است
http://img.tebyan.net/big/1387/05/12...6915216497.jpg باور كنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور كنیم رویش سبز جوانه را ابهام مردخیز غبار كرانه را باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكّه به نام محمد(ص) است از سفر فطرت از صحف از صحف از زبور راوی! بخوان به نام تجلی، به نام نور آفت نبود و موت نبود و نفس نبود او بود و بود او جز او هیچ كس نبود «قال الست ربكم»ی را بلا زدند فالی زدند و قرعه تكوین ما زدند سالار «كنت كنز» در آیینه نطفه راند برقی جهید و خرمن آدم نشانه ماند ویرانه گرد خانه زنجیر او شدیم ز افلاكیان خلیفه تقدیر او شدیم گردید چرخ و خاك فلك كو به كو نشست آدم رهید و نوح به جودی فرو نشست ایوبها به سفره كرمان كَرَم شدند یعقوبها به حوصله پامال غم شدند موسی بسی ز نیل حوادث امان گرفت تا همچو نیل دامن فرعونیان گرفت بسیار بت شكست كه از سیم كرده بود تهمت به بت زدند، براهیم كرده بود از رشكِ لطف، جان ملایك ملول ماند هیهات بر زمانه كه انسان جهول ماند باور كنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور كنیم رویش سبز جوانه را ابهام مردخیز غبار كرانه را باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكه به نام محمد(ص) است راوی! به شب، حجاب نكویی، حجاب قـُبح راوی! به صبح، صبح شكافنده، صبحِ صبح راوی! به فتح، فتح نمایان به آسمان راوی! به تین و زیت و به افسانه زمان راوی! بخوان به خواندن احمد در اعتلا بر بام آسمان، شب معنی، شب «حرا» شبها شبند و قدر، شب عاشفانههاست عالم فسانه، عشق فسانهی فسانههاست راوی! بخوان كه رستم افسانه میرسد جوهر فروش همت مردانه میرسد راوی! بخوان كه افسر سیارگان مَه است راوی! بخوان كه مهدی موعود در ره است باور كنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكه به نام محمد(ص) است خونین به راه دادرسی ایستادهایم چون لاله داغدار كسی ایستادهایم ای دوست! ای عزیز مجاهد! رفیق راه! مقداد روز! مالك ِ شب! میثم پگاه! ای در صفا به همت مردانه استوار ای مرد مرد! مرد خدا! مرد روزگار مرغی چنین بلا زده جان در قفس نداد حقا كه داد عشق تو دادی و كس نداد رفتی كه بازگردی و تا ما خبر شدیم ای پیشتاز قافله! بیهمسفر شدیم گیتی به اهل عشق، به دستان، چه میكند حالی به ما شقاوتِ پستان چه میكند با ما چه میكنند به رندی در آشیان این نابكار خانه به دوشان، حرامیان ای دوست! ای عزیز! رهایی مباركت از همرهان خسته جدایی مباركت این جا خوش است ضجه زنجیریان هنوز مردم كـُش است دشنه تقدیریان هنوز این جا هنوز عرصه گیر و كشاش است این جا هنوز خواب اسارت مشوش است این جا جهان شب است، ولی بیكرانه نیست فردای روشنایی ره بیبهانه نیست شبها شبند و قدر، شب عاشقانههاست عالم فسانه، عشق فسانهی فسانههاست باور كنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكه به نام محمد(ص) است شاعر : علی معلم |
پیغمبر رحمت با ماست
پیغمبر رحمت با ماست http://img.tebyan.net/big/1385/05/16...1018149231.jpg در ذكر و دعا تن شستیم، ترتیل و تلاوت با ماست سالی همه لبریز از فیض، سالی همه بركت با ماست *** سالی همه شور است امسال، یك پارچه نور است امسال هم این همه شوكت در ما، هم آن همه بركت با ماست *** در زیر كسایی از نور، از مكر زلیخا رستیم تا یوسف زهرا داریم، پیراهن عصمت با ماست *** تا دیده دل وا كردیم، دیدیم خدا پنهان نیست تا ترك تمنا كردیم، دیدیم قیامت با ماست *** هم نفخهای از صور است این، هم نور علی نور است این هم ذوق زیارت داریم، هم شوق عبادت با ماست *** پیغام سحر آوردند، سوغات سفر آوردند از غیب خبر آوردند، آیینه غیبت با ماست *** در بارش بسماللهایم، از اهرمنان باكی نیست از فقر و غنا لبریزیم، تا گنج قناعت با ماست *** "قد افلح من زكیها..."، خواندیم و تبسم كردیم "من كان یریدالعزه..."، خورشید ولایت با ماست *** سالی همه سرشار از عشق، سالی همه لبریز از شور سالی همه سیراب از نور، پیغمبر رحمت با ماست علیرضاقزوه |
اهل بیتِ آفتاب
اهل بیتِ آفتاب http://img.tebyan.net/big/1384/10/12...1015265255.jpg محمّد ساقی بزم وجود است جهان مست از می جود و شهود است ولایت همچو می در جام هستی است غدیر خم، خُم این شور و مستی است علی عطر و جهان گُلخانه اوست حقیقت، برگی از افسانه اوست محمد دین عقل و فطرت آموخت مرام دوستی با عترت آموخت شما ای عترتِ مبعوثِ خاتم شما ای برترین اولادِ آدم شما از اهل بیتِ آفتابید گل جان محمد را گلابید جهان جسم و شما جان جهانید شما هم آشكار و هم نهانید شما اسرار هستی را امینید فروغ آسمان، روی زمینید امیر كشور دل ها شمایید شما آئینه های حق نمایید شما یك نور در چندین رواقید شما نور حجازید و عراقید فروزان مشعل همواره جاوید شمایید و شمایید و شمایید دیانت بی شما كامل نگردد بجز با عشقتان، دل، دل نگردد كدام عاشق در این ره، در بلا نیست؟ كدامین دل شما را مبتلا نیست؟ اگر در سوگتان شد دیده نمناك اگر از عشقتان دل گشت غمناك گواه عشق ما این دیده و دل رساند «اشك» و «غم» ما را به منزل شما راه سعادت را دلیلید شما مقصودِ هر ابن السّبیلید شما حقّید و دشمن ها سرابند كفی پوچند و چون نقشی برآبند شما تفسیر «نور» و «والضحی» یید شما معنای قرآن و دعایید امامید و شهیدید و گواهید مصون از هر خطا و اشتباهید شما راه خدا را باز كردید شهادت را شما آغاز كردید فدا كردید جان، تا دین بماند به خون خفتید، تا آئین بماند شما نور خدا در روی خاكید صراط مستقیم و راه پاكید توّلای شما فرض خدایی است قبول و ردّ آن مرز جدایی است هر آنكس را كه در دین رسول است ولایت، مُهر و امضای قبول است ولایت با برائت ختم گردد پس از «لبّیك»، شیطان رجم گردد اگر پیمان مردم با «ولی» بود اگر پیوند با «آل علی» بود نه فرمان نبی از یاد می رفت نه رنج و زحمتش برباد می رفت نه بر روی زمین می ماند قرآن نه «قدرت» تكیه می زد جای «برهان» نه حق، بی یاور و مظلوم می ماند نه امّت از علی محروم می ماند نه زهرا كشته می شد در جوانی نه می شد خسته از این زندگانی نه از دست ستم می خورد سیلی نه رویش می شد از بیداد، نیلی نه بازویش كبود از تازیانه نه دفن او شبانه، مخفیانه نه تیغ كینه در دست جنون بود نه محراب علی رنگین زخون بود نه خون دل نصیب مجتبی بود نه پرپر لاله ها در كربلا بود نه زینب بذر غم می كاشت در دل نه می زد سر زغم بر چوب محمل بقیع ما نه غم افزای جان بود نه ویران و چنین بی سایه بان بود كنون ماییم و درد داغداری كنون ماییم و اشك و سوگواری غدیر ما محرّم دارد امروز محرّم بذر غم می كارد امروز ولایت گنج عشقی در دل ماست محبّت هم سرشته با گِل ماست شما آل رسولِ خاتم استید كه با جود و كرم میثاق بستید كریمان با بدان هم بد نكردند كسی را از در خود ردّ نكردند اگر ناقابلیم و شرمساریم بجز عشق شما چیزی نداریم شما در ظاهر و باطن امیرید عنایت كرده، ما را دست گیرید ( مدینه ـ غدیر 1411) محمد جواد محدثی- تیر ماه 1370 |
اکنون ساعت 06:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)