پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   پارسی بگوییم (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=63)
-   -   گریه در اشعار پارسی (http://p30city.net/showthread.php?t=23415)

behnam5555 03-11-2010 09:33 PM

گریه در اشعار پارسی
 

گریه در اشعار پارسی


زچشم خويشتن آموختم رسم رفاقت را
كه هرعضوي به‌درد آيد به‌جايش‌ديده مي‌گريد


هادي رنجي




ما زهر صاحبدلي يك شمّه كار آموختيم
ناله ازني گريه ازابـــربهـــــار آموختيم


قاضي علائي




بر لبم كس خنده اي هرگز نديد الاّمگر
در ميان گـــريه
بر احوال خـــــود خنديــــده‌ام


نزاري قهستاني




رسم بد عهدي ايّام چو ديد ابــــربهـــار
گريه اش بر سمــنو سنبل و نسـرين آمد


حافظ




روز وداع گــــــريه نه در حد ديــــده بود
توفان اشك تـــــا به گــــريبان رسيـــده بود


اوحدي مراغه اي




چون نقش سرنوشت دراين سينه مانده است
عشقــي كه گريه مـي‌شكنددرگلومرا


فريدون مژده




گريه شب خاطرت خندان كندچون روي صبح
بــــــاغ
راآثار شبنم سبزوخرّم مي‌كند


صابر همداني




واي بـر مــــن نداد گــــــــريه مجـــــال
كه
زنم بـــــــوسه اي به رخســــارت


فريدون مشيري




نمازشام غريبان چوگــــريه آغــازم
به مويه هاي غريبانه قصّه پـــــردازم


حافظ




ديروزسيل گريه زطوفان گذشته بــود
امروزپيك اشك به مـــــژگان نميرسد


صائب تبريزي




بيهوده نيست گريةبي اختيارشمــع
آبي بـــــــر
آتش دل پـــــــروانه مي‌زنــــد


صائب تبريزي




مگر درس كتاب هجر مي‌گويد اديب امروز
كه مي‌آيد صـــــداي گـــريه طفلان زمكتبها


صحبت لاري




گريان زدوصد بـــاديه چون ابـــرگذشتم
از گريه جهان را همه تر كـــــــردم و رفتـــم


دهقان ساماني




به هجر و وصل و نشاط و ملال،گريه كنم
در آن دلـــــي كه طلب هست آرميدن نيست


نظيري نيشابوري




ابر اگر در وادي ليلي نبـــارد گو مبـــــــار
دامن صحـــرا
هنوز از گــــريه مجنون تر است

داش مشهدي




از گريه سوختيم و تو آهي نمي كنــــي
در آب و آتشيــــــم و نگـــــــــاهي
نمي كني

فغاني




ابر و بـــاران و من و يار ستــــاده به وداع
من
جـــــــدا گـــــريه كنان،ابـرجدا،يــارجدا

اميرخسرو دهلوي



behnam5555 03-11-2010 10:02 PM

گریه در اشعار پارسی 2
 

گریه در اشعار پارسی 2

گفتم مگربه گريه دلش مهـــربان كنم
در سنگ
خاره قطره باران اثر نكرد


حافظ



گريه آبي به رخ سوختگان بـــازآورد
ناله فريادرس
عاشق مسكين آمد

حافظ



اي آمده گــــريان تووخندان همه كس
وز آمدن تو گشته شادان همه كس


اوحدي مراغه اي



امروزچنان باش كه فرداچو روي
خندان تو برون روي و گريان همه كس

اوحدي مراغه اي



مي سوزم وبه گريه شبي روزمي‌كنم
چون شمع، گريه هاي
گلو سوز مي‌كنم

فيضي دكني



همه روي زمين رادرغمت از گريه تر كردم
غنيمت بودپيش
ازگريه هرخاكي به سركردم

عاشق اصفهاني



زدست گريه كتابت نمي توانم كرد
كه مي‌نويسم و در حال مي‌ شود مغسول


سعدي



رفتی زپيش ديده وگريان نشسته ام
زلفت زدست داده پريشان نشسته‌ام

نيكي اصفهاني



صائب امشب نوبت افسانةمژگان او است
چشم اگر داري به فكر گرية مستانه باش

صائب



خرم آنروزكه باديده گريان بروم
تا زنم
آب،درميكده يكباردگر

حافظ



اگرچه گريه مارانديدةهرگز
شبي به خلوت
من از پي نظاره بيا


مهدي سهيلي



گريه باناله بدل كردم وآشفته ترم
عشق در آتشم افكنده كه آبم بزد

نادم لاهيجي



اي گل شكفته شوكه به ياد تو كرده ايم
آن گريه ها كه ابر بهاري نكرده است

مقيم شيرازي



به گاه وصل،زشادي به گريه روكردم
كه عندليب من
از لذّت ترانه گريست

مجيد مشفق



تنهابه ديدةنتوان دادگريه داد
بايدچوابرازهمه اعضاگريستن


طبعي قزويني



گر كام دل به گريه ميسّرشودزدوست
صد سال
مي‌توان به تمنّاگريستن


عرفي شيرازي



خوش لذّتي است بادل شيدا گريستن
در گوشه اي نشستن و تنها گريستن


زماني سيستاني



به دنبــال محمل چنــــان زارگــــريم
كه
ازگريه ام ناقه درگل نشيند

طبيب اصفهاني



با گريه مگـــرآتش دل رابنشانيم
ما را كه نصيب از تو به جز چشم تري نيست


بيژن ترقي



بي تو چو شمع كرده‌ام گريه و خنده كار خود
خنده به عهد مست توگريه به روزگارخود

اهلي شيرازي



درپرده‌سوزم،همچو‌گل‌درسينه‌ج وشم همچومل
من شمع رسوا
نيستم، تا گريه در محفل كنم

رهي معيّري






اکنون ساعت 12:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)