رزیتا |
03-17-2010 02:21 PM |
مرجعیت سیاسی علمای شیعه
مرجعیت سیاسی علمای شیعه
http://img.tebyan.net/big/1388/12/17...9114423040.jpg
حوزه بغداد
از اوايل قرن چهارم و آغاز غيبت كبرى (329هـ . ق) تا اواخر قرن پنجم (447 هـ . ق), يعنى سال ورود سلجوقيان به بغداد و برانداختن آخرين پادشاه آل بويه, حوادث و تحولات گوناگونى براى شيعيان, بويژه فقها و عالمان دينى پديد آمد. با آغاز عصر غيبت, كار دشوار شد و مسؤوليت شيعه و عالمان شيعى دشوارتر.
از سويى امام معصوم(ع), كه قطب و محور امور و ملجاٌ و مرجع شيعيان در حواث و ناملايمات بوده, حضو نداشت; و از ديگر سوى, دولت عباسى, بر سرتاسر ممالك اسلامى قدرت شوم خود را گسترش داده بود.
در اين مقطع, حوزه هاى علمى شيعى و مراجع و فقهاى بزرگوارى در قم, رى, بغداد و ... حفظ ميراث اهل بيت(ع) و تثبيت هويت مستقل تشيع رنجهاى فراوانى را متحمل شدند.
مهمترين كار سياسى و اجتماعى در اين دوران, اين بود كه شيعه بتواند خود را به عنوان يك واقعيت بقبولاند. با ظهور دولت مقتدر آل بويه, فضاى مناسبى براى اين كار فراهم شد.
(آنان, نخستين خاندان ايرانى شيعه مذهب بودند كه با قدرت تمام فرمان راندند و بر خلفاى عباسى چيره شدند, نفوذ خليفه را از بين بردند. در احترام اشراف علوى سخت كوشيدند, شعارهاى شيعه را آشكار ساختند به علم و علما توجه بسيارى كردند. بسيارى از افراد آن خاندان, درس خوانده و با معلومات بودند. مجالس بحث و مناظره ترتيب مى دادند و از علماى دين درخواست مناظره با معاندان مى كردند. در عين حالى كه خود پيرو مذهب تشيع بودند, به شيعه و سنى به يك چشم نگاه مى كردند....)1
در اين عصر, شيعه توانست افكار و انديشه هاى خود را مطرح سازد و تجديد قوا نمايد. از چهره هايى كه در اين برهه از تاريخ, نقش اساسى داشت, شيخ مفيد بود.
شيخ مفيد, علاوه بر اين كه فقيهى بزرگ و نامور بود و در بسيارى ازعلوم تبحر و مهارت كامل داشت, عالمى سياسى و حاضر در متن حوادث و جريانات اجتماعى عصر خويش نيز بود. او با مشرب سياسى ويژه اى كه داشت, توانست حمايت شديد آل بويه را جلب كند.
در آن اوضاع آشفته و وضعيت فرهنگى شيعه و رقيبان سرسختى كه داشت, رياست حوزه علمى بغداد را به دست گرفت بنيه فقهى و كلامى تشيع را استوار ساخت و موقعيت شيعه را تثبيت نمود.
بى شك, تلاش اين فقيه بزرگ, در آن دوره حساس و سرنوشت ساز تاريخ, كمتر از جهاد و درگيرى مستقيم با جباران نبوده است. چه زيبا ترسيم كرده است اين حقيقت را مقام معظم رهبرى آية اللّه خامنه اى:
(پس از آغاز دوران غيبت و بويژه بعد از انتهاء دوره 74 ساله غيبت صغرى و انقطاع كامل شيعيان از امام غايب, ارواحنا فداه , يكى از خطرهاتى كه كليت مكتب اهل بيت را تهديد مى كرد اين بود كه: اشتباه و انحراف عمدى و يا غير عمدى كسانى از منسوبين به اين مكتب, چيزهايى از آن كاسته يا به آن بيافزايد... اين جاست كه يكى از مهمترين وظايف رهبران امت در آن برهه از زمان, رخ مى نمايد. وظيفه اى كه با درست به انجام رسيدن مى توانسته است به معناى حفظ مذهب و معادل جهادى سرنوشت ساز باشد. و آن وظيفه, عبارت است از اين كه تشيع, به مثابه يك نظام فكرى و عملى مرزبندى شود.
و براى آن از لحاظ عقيدتى و عملى با استفاده از ميراث ارزشمند سخنان ائمه(ع), چهارچوبى ترسيم گردد و بدين گونه هويت مستقل و مرزبندى شده مذهب اهل بيت(ع) مشخص گشته, در معرض فهم و استفاده پيروانش قرار گيرد...
بى شك, اين كار, تا پيش از زمان مفيد, انجام نشده است....
اهميت كار شيخ مفيد, به عنوان كسى كه مرزبندى مكتب اهل بيت را به عهده گرفت, آشكار مى شود. اين نابغه بزرگوار, با احساس نياز زمان و با تكبه بر قدرت علمى خود, وارد اين ميدان دشوار شد و كارى بى سابقه و بس مهم و حساس را آغاز كرد و به حق بايد اذعان كرد كه از عهده اين كار بزرگ بر آمده است.)2
موقعيت شيخ در آن فضاى اجتماعى و سياسى, آتش كينه و حسادت دشمنان را بر انگيخت و در كشاكش حوادث و درگيريها, آن بزرگوار, حداقل سه مرتبه تبعيد شد و توهينها و آزارهاى فراوانى را به جان خريد.3
پس از رحلت شيخ مفيد, زعامت و مرجعيت شيعه به شاگردان وى: سيد رضى و سيد مرتضى, منتقل شد. آنان, ضمن هدايت گسترى و تبيين فرهنگ و فقه شيعى از سرنوشت شيعيان و حضور در مسائل سياسى و اجتماعى غافل نماندند و نسبت به حوادث و جريانات جارى عصر خويش, توجه و اهتمام كامل داشتند. رسماً (نقابت علويان) را عهده دار بودند.
(نقابت, منصبى بزرگ بود و به شريفترين سيد دانشمند پارساى شهر, يا عصر تعلق مى گرفت. نقابت يعنى سرپرستى مردان و زنانى كه به حضرت ابى طالب نسبت مى رسانند و لذا به آن, نقابت طالبين مى گفتند.)4
در دوره آل بويه نقابت علويان در اختيار شيعه قرار گرفت.5
اين منصب سياسى, اجتماعى, پيش از سيد رضى و سيد مرتضى در اختيار پدرشان بود. پس از درگذشت وى, سيد رضى به نقابت علويان دست يافت و بر او لباس سياه پوشانده شد.6 پس از فوت او, سيد مرتضى مناصب نقابت علويان, امارت حج و ديوان مظالم را عهده دار گشت.7
روشن است كه قبول اين مناصب, در آن عصر, به معناى حضور مستقيم در مسائل سياسى و اجتماعى بود.
رياست حوزه علميه و مرجعيت شيعه را بعد از سيد مرتضى, فقيه نامور شيعه, شيخ طوسى, به عهده گرفت.
وى از شاگردان شيخ مفيد و سيد مرتضى به شمار مى آمد. زندگى پربار و در عين حال, پرحادثه اى را پشت سر نهاد. مبارزات سياسى و فرهنگى او در تاريخ مرجعيت, حياتى و سرنوشت ساز بود. چهل سال در حوزه علميه بغداد اقامت داشت و در آن ايام. بر اثر تعصبات گروهى از مردم افراطى اهل سنّت, حوادث و اتفاقات ناگوارى براى شيعيان اتفاق افتاد كه از زمان جوانى شيخ مفيد تا هجرت شيخ طوسى ادامه داشت.
در سال 447 هـ . ق. با ورود سلاطين سلجوقى به بغداد, اوضاع سياسى و اجتماعى خاصّى به وجود آمد. آل بويه رو به افول داشت. در اين مقطع, اذيت و آزارهاى فراوانى به شيعيان, بويژه شيخ طوسى وارد آمد كه از آن جمله است به آتش كشيدن كتابخانه ده هزار جلدى شيخ طوسى كه توسط شاپور اردشير, وزير دانشمند آل بويه, تأسيس شده بود8 اين حوادث و مانند آن سبب شد كه شيخ طوسى به نجف اشرف, كه در آن زمان قريه اى بيش نبود, مهاجرت كند.
با اين هجرت, نجف, نشاط و رونق ويژه اى پيدا كرد. اهل فضل و معرفت, از اطراف و اكناف, بدان جا روى آوردند تا از خرمن پرفيض شيخ كه ملجاٌ شيعيان بود, بهره گيرند.
با دست با كفايت و توانمند اين فقيه, حوزه نجف, پايه ريزى شد. آراء فقهى و كلامى او, به شكل مبسوط و گسترده ترى در سطح جهان اسلام مطرح گرديد. فقه شيعه, مرحله جديدى را آغاز نمود و شيعيان با تقويت بنيه علمى و فرهنگى حضور فعالتر و ملموسترى در محافل اجتماعى و فرهنگى پيدا كردند.
حوزه حلّه
بعد از وفات شيخ طوسى, حوزه ديگرى در (حلّه), درخشيد. عالمان و مراجع بزرگى را در خود پروراند, كه هر كدام استوانه اى علمى و دژ نفوذ ناپذيرى در برابر قدرتهاى متجاوز به شمار مى آمدند.
شيعه در اين دوران, موقعيت اجتماعى حساس را پشت سر مى گذاشت. مغولها, شهرها و ديار مسلمانان را, يكى پس از ديگرى اشغال مى كردند و حلّه نيز از اين هجوم وحشيانه در امان نبود.
مرجعيت شيعه در حوزه حلّه, با سياست و تدبير شايسته, توانست از هر شيعه و جان شيعيان دفاع كند و در آن اوضاع آشفته, از پراكندگى و نابودى آنان جلوگيرى نمايد.
فقيه برجسته اى كه در آن شرايط شيعه را حفظ كرد. پدر علامه حلى, معروف به: سديد الدين يوسف بن المطهر بود. وى, كه از اعاظم عصر و از اوتاد آن حوزه به شمار مى رفت, همراه با ديگر فقهاى آن حوزه, طرحى ريختند كه حلّه, كوفه و ساير شهرهاى مذهبى, از هجوم مغولان و لشكر خونخوار و متجاوز آنان, در امان مانند آن برنامه بدين شرح بود:
(چون سلطان هلاكو به بغداد رسيد, بيش از آن كه شهر را فتح كند, اهالى حلّه, جز اندكى از آن شهر گريختند. از جمله افرادى كه در آن شهر باقى ماندند, سديد الدين حلّى, سيد بن طاووس و ابن ابى الغراء بودند. آن سه فقيه, بعد از مشورت, به اين نتيجه رسيدند كه: به سلطان نامه اى نوشته و آمادگى همكارى خود را به وى اعلام دارند. هلاكو, بعد از وصول نامه آنان, برايشان پيام فرستاد كه اگر قلب و زبانتان يكى است, به نزد من آييد. آنان, چون از تصميم وى آگاهى نداشتند, يك نفرشان به نام سديدالدين حلى, را روانه به سوى سلطان كردند. سلطان مغول, به وى گفت: چگونه جرأت كرديد به من نامه بنويسيد و سپس به نزد من آيى و حال آن كه از تصميم من اطلاعى نداشتيد؟
سديدالدين حلى, پدر علامه حلى, در پاسخ, ضمن نقل حديثى مفصل از على بن ابى طالب(ع), كه معروف به خطبه (زوراء) است, گفت: ما بر اين باوريم كه نجات دهنده اى كه على(ع) بشارت داده شماييد و... اين امر, سبب شد كه وى دستور عمومى صادر كرد و اهل حلّه را از هجوم غارت لشكر مغول در امان داشت...)9
بى شك اين حركت, در آن مرحله حساس و شرايط سياسى و اجتماعى, تنها راه بود و نشان دهند ديد و بصيرت سياسى آن بزرگواران و گرنه به درستى مى دانستند كه تسلط كفار بر بلاد اسلامى نارواست. با توجه به ضعف قدرت دولت عباسى و عدم توانايى برابرى با لشكر مغول, اگر اين اقدام صورت نمى يافت, مال و جاى و ناموس مسلمانان در معرض خطر جدّى قرار مى گرفت.پس از فوت سديدالدين حلى, فرزندش ابومنصور الحسن بن يوسف الحلّى, رياست حوزه و مرجعيت را به دست گرفت. در زمان حيات اين مرجع نيز, وقايع سياسى مهمى به وقوع پيوست. از حوادث سياسى اجتماعى جالب در اين مقطع تاريخى, مناظرات و مباحثات علامه با علماى اهل تسنن و گرايش سلطان اولجايتو (كه بعد مروف به سلطان خدابنده شد) به تشيع است.10
اين حادثه تاريخى و سرنوشت ساز, سبب شد كه سلطان براى علامه مدرسه سيّارى تشكيل داد و علامه توانست از اين راه, تشيع را به اقصى نقاط عالم آن روز, گسترش دهد.11
زمينه هاى سياسى و اجتماعى مناسبى كه در آن عصر به وجود آمد, به گونه اى بود كه فقيه و عالم فرزانه اى, همچون خواجه نصير الدين طوسى, به وزارت رسيد و خدمتهاى فراوانى به اسلام و مسلمانان كرد.
از رجال برجسته و فقيهان فرزانه حوزه حلّه, محمد بن جمال الدين مكى, معروف به شهيد اول است. وى, بعد از وفات فخر المحققين(771) به مرجعيت عامه دست يافت. در اين مقطع, مرجعيت وارد مرحله جديدى گرديد كه از لحاظ سياسى و اجتماعى داراى اهميت فراوان بود.
تا آن زمان, مرجعيت به صورت پراكنده و متعدد وجود داشت و هركس در هر نقطه اى كه مى زيست, به عالم و فقيه آن منطقه رجوع مى كرد و پاسخ خود را دريافت مى نمود.
امّا در زمان شهيد اول, مرجعيت از شكل فردى به شيوه نهادى تكامل يافت و اين فقيه بزرگ, نفوذ كلمه و شخصيت برجسته اى كه داشت, توانست دايره مرجعيّت خويش را گسترش بدهد.
سفرهاى تبليغى و سياسى او, به مكه, مدينه, بغداد, مصر, دمشق و بيت المقدس و حضور وى در مجامع علمى و مباحثه و مناظره با علماى ساير مذاهب, به وى شهرت جهانى بخشيد.
قلمرو تلاش و فعاليت اين مرجع بزرگ, در دو زمينه چشمگير بود.
1 . ايجاد وحدت كلمه در ميان مسلمانان. در روزگارى كه او مى زيست, اختلافات شيعه و سنى, تعصبات شديد به اوج خود رسيده بود. او با حضور در مجامع فرهنگى و سفر به كشورهاى مختلف اسلامى, بسيارى از زمينه هاى سوء تفاهم را از بين برد.
2 . رسيدگى به امور شيعيان و رفع گرفتاريهاى آنان. وى به خاطر پايگاه علمى و نفوذ مردمى كه داشت, توانست توجه حاكمان را به سوى خود جلب كند. از اين روى, هرگاه مردم, مشكلى در رابطه با حكومت و يا غير آن داشتند, به وى مراجعه مى كردند و او با نفوذ كلمه اى كه داشت به رفع مشكلات آنان مى پرداخت. علاوه, با فرستادن نمايندگان مذهبى به اطراف و اكناف, حلقه اتصال و ارتباط بين مرجعيت و مردم را به بهترين صورت بر قرار كرده بود و از اين راه, از اوضاع و احوال شيعيان آگاه مى شد.
يكى از روشنترين اقدامات سياسى و اساسى وى, ارتباط با (سربداران) و آخرين امير آنان: على بن مؤيد, است. مقاومت سربداران, در سال 737هـ. ق. در برابر سلطه مغولان و ايجاد يك دولت شيعى در سبزوار و خراسان, از حوادث مهم زمان اين مرجع و فقيه بزرگ بود. در اين دوران بين شهيد اول و سلطان على بن مؤيد ارتباط, بر قرار گشته بود.12
على بن مؤيد, از وى خواست به خراسان برود و تشيع را ترويج و شيعيان را از پراكندگى نجات بدهد و رهبرى دينى آنان را به عهده گيرد.
ولى شهيد اول, بنا به عللى از اين پيشنهاد امتناع ورزيد.13
لكن (اللمعة الدمشقيه) را كه در فقه اماميه نگاشته بود, براى خواجه على مؤيد فرستاد, تا طبق آن عمل كنند.
حوادث دردناك و تغيير و تحولات سياسى, حسادت دشمنان سبب گشت كه اين مرجع تقليد در شهر شام به جرم تشيع علوى به شهادت رسيد و بدن بى جانش به آتش كشيده شد!
در قرن دهم, فقيه فرزانه و وارسته اى قدم در عرصه فقاهت و سياست نهاد كه بعدها به (شهيد ثانى) معروف گرديد. وى زين الدين بن على ابن احمد عاملى, از نوابع نامى و مفاخر فقها و مراجع عالم تشيع بود...(ادامه دارد)
فصلنامه حوزه -شماره 56و57
تنظیم:امید واضحی آشتیانی.حوزه علمیه تبیان
پی نوشتها:
1 . (آل بويه, على اصغر فقيهى 443, انتشارات صبا.
2 . روز نامه (جمهورى اسلامى), 72/1/29.
3 . مجله (حوزه), شماره, 54, 3 ـ 20.
4 . (مفاخر اسلام), على دوانى, ج286/3, انتشارات اميركبير.
5 . (الكامل فى التاريخ), ابن اثير, ج182/9, دار صادر, بيروت.
6 . (همان مدرك) 242/.
7 . (همان مدرك) 263/.
8 . (مفاخر اسلام), ج383/3.
9 . (ارشاد الأذهان الى احكام الأيمان), علامه حلى, تحقيق الشيخ فارس الحسُّون, ج32/1 ـ 32,مقدمه, انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين.
10 . (همان مدرك), 135/.
11 . همان مدرك), 136/.
12 . (مفاخر اسلام), ج340/4.
13 . (همان مدرك) 348/ ـ 349.
|