![]() |
میخواهم زندگی متفاوتی داشته باشم مثل دانشمندان باید چه کار کنم ؟
چرا وقتی ما مانند دیگران در آموختن علم تلاش میکنیم و میخواهیم سوالهای درون مغزمان را جواب بدهیم موفق نمیشویم ؟ آیا این ربطی به نبوغ دارد آیا ما باید حتما ً استعداددرخشان باشیم تا بتوانیم مسائل مشکلات علمی را حل کنیم ؟ چه جوابی به سوالات بالا باید بدهیم چه جوابی باید به خود بدهیم ؟ جواب من یعنی انفجار بزرگ(معادل فارسی نام کاربری من) این هست ، نه البته که نه ! اگر فکر میکنید انیشتین تئوری نسبیت از گذشته در مغزش بود سخت در اشتباه هستید اگر فکر میکنید نیوتن در فکر جاذبه بود وسیب افتاد و او به قانون جاذبه پی برد سخت در اشتباه هستید اگر فکر میکنید اویلر بزرگترین دانشمند تاریخ ریاضی در جهان به خاطر نبوغش موفق شد سخت در اشتباه هستید و اگر های دیگر ..............................پس چه شد ؟ چگونه شد که این افراد توانستند به حقایق بزرگ دست پیدا کنند شده از کار بر روی چیزی که تا به حال ازش نتیجه نگرفتید دلسرد بشید ؟ آیا چیزهای غیرممکن تو زندگی شما هست انیشتین از همون اول انیشتین نبود وقتی در سازمان ثبت اختراعات در حال کنکاش در مورد مسائل ریاضی و فیزیکی بود جرقه ای در مغزش ایجاد شد جرقه ای به وسعت نظریه نسبیت خاص روزها و ساعتها وقتش رو روی میز با چکنویس ها و کاغذهای درهم و برهم تلف میکرد روزها و روزها محاسبه تمرین میکرد تلاش و اصرار برای فکر روی یک موضوع خاص باعث شده در مدتی که در سازمان ثبت اختراعات بود و حتی موقع برگشت از کار به خانه و حتی در خانه خودش رو مشغول به محاسبه در زمینه های مسائل علمی بکنه تمرکزی سنگینتر از تمرکز همعصرانش گاهی اوقات از فشار حواسپرتی یادش میرفت غذا بخوره و از گشنگی روی زمین می افتاد !! به محض اینکه لیسانس گرفت دست از ادامه تحصیل کشید چون معتقد بود تحصیل در دانشگاه وقتش رو میگیره !!! جالبه اما بدونید این رو که اکثر دانشمندای بزرگ هنگامی که خارج از دانشگاه بودند به موفقیت علمی دست پیدا کردند چون فرصت تمرکز پیدا کرده بودند ! داشتم میگفتم انیشتین همچنان محاسبه میکرد که یک روز که در حال کنکاش در چکنویس هاش بود به یک مطلب جالب برخورد یک فرمول که شالوده آن موجب پدید آمدن فرمول رابطه جرم و انرژی بود ! جالب نیست ،حتی خود انیشتین هم از وجود این فرمول روی چکنویسش آگاه نبود اکثر ما انسانها هیچ تصوری از قدرتها و توانایی های خودمون نداریم و قاضی میشیم و قضاوت میکنیم آینده این طور میشه پیش بینی میکنیم و حتی قضاوتهایی که میکنیم رو علمی هم میدونیم من از یک چیز مطمئن هستم این که ما هممون فکر میکنیم میدونیم اما نمیدونیم ! صبر کنید قضاوت نکنید از کجا در مورد آینده خبر دارید شاید شما درآینده سرنوشت دیگری داشته باشید هیتلر به یکی از دانشمندان ماموریت داد تا بمب میکروبی بسازه وقتی ازش نتیجه خواست اون گفت : من تا به حال 100 روش رو امتحان کردم و هنوز 900 روش دیگه در ذهن من هست که باید امتحان کنم که مطمئن هم نیستم که بعد از امتحان همه اینها جواب بگیرم ! اما جالبه بدونید بعد از 5 آزمایش موفق به تولید بمب میکروبی شد ! هر چند من اینجا منظورم این نبود که برید بمب بسازید !! منظورم پشت کار هست بدون توجه به نتیجه میدونستید تلویزیون رنگی توسط افرادی ساخته شد که هیچ سر رشته در مورد الکترونیک و مخابرات نداشتند ! چرا چون هیچ تصور قبلی در مورد این کار نداشتند چون خود سانسوری نکردند و به خودشون فرصت یک تجربه جدید رو دادند و بلاخره نتیجه گرفتند در مورد نیوتن هم همین صدق میکند اصلاً چیزی به عنوان پیش زمینه در ذهنش نبود این فکر یک دفعه به ذهنش خطور کرد مثل اینکه یکی از بالا بیاد دست آدم رو بگیره ! یا اویلر زندگی این دانشمند خیلی واقعاً جالب هست ! میگند قبل از مرگش یک جمله گفت و جملش هم این بود من مُردم ! این آدمها آدمهای عجیب غریبی نبودند بلکه فارغ از اونچه اطرافشون اتفاق می افتاد به ذهنشون فرصت زیادی برای تمرکز روی یک موضوع میداند وقتی مثل ما روزنامه میخوندند یا مجله یا یک کتاب پرتش نمیکردند و نمیرفتند تلویزیون ببینند البته زمان نیتون و اویلر سرگرمی های دیگر هم بود مثل زمان ما ، فقط برای اونها چیزهای که در اطرافشون بود ارزش بیشتری داشت نسبت به ارزشی که ما برای مسائلی که باهاش روبرو هستیم میزاریم ! ادامه دارد ......................... منبع bigbang: نویسنده: bigbang |
در قسمت قبلی حرفهایی که زدم از دانشمندان صحبت کردم و این که این افراد سوپر قهرمان نبودند بلکه انسانهای عادی مثل من و شما بودند که با اصرار و پافشاری بر روی جواب گرفتن سوالهایشان زندگی متمایزی پیدا کردند
از اویلر گفتم و از انیشتین و از نیوتن و البته یه چیز دیگه هم گفتم اینکه ما فکر می کنیم از همه چیز سر در می آوریم در واقع می فهمیمم ولی این طور نیست ! در واقع ما هیچ چیزی از آینده نمی دانیم و نمیتوانیم آن را پیش بینی کنیم حال بقیه ..... حرفها ! مثال زدن دانشمندا دیگه یک روش مرسوم در جامعه ما شده مثلاً زندگی فلان دانشمند و میگن و شروع میکنن به سرکوفت زدن که ای آقا اونها کجا و شما کجا ! اونها چقدر زحمت میکشیدند و اینکه شما اصلاً زحمت نمیکشید ! اصلاً اونها با شما فرق داشتند جنسشون خارجی هست حتی آدمیت اونها هم با ما فرق داره ! و از این نتیجه گیریهای صد من یه غاز! بیشتر این اظهار نظرها برای اینه که طرف خودش رو روشن فکر نشون بده و بگه آره من هم بلدم و چون نمیتونه تو زمینه کاری خودش برتری خودش رو ثابت کنه شروع میکنه به سرکوفت زدن بقیه تا کمبود و عقده های خودش رو التیام بده و جبران کنه زندگی و سرنوشت دانشمندا مهم هست اما مهم تر از اون نتیجه ای هست که از زندگی اونها گرفته میشه اینکه ما باید چه قسمتی از زندگی اونها رو سرمشق خودمون قرار بدیم و چه قسمتی رو نه . حالا از بحث دانشمندا خارج بشیم تو یک موقع مناسب شاید دوباره بهشون برگشتیم . شده یک بار این اتفاق توی زندگیتون بیفته که روی کاری تمرکز عمیق کرده باشین طوری که حواستون از خودتون هم پرت شده باشه ! یعنی برید توی عمق فکر خودتون که اصلاً گرسنگی و تشنگی هم یادتون بره ! این اتفاق به احتمال 70 الی 80 درصد برای ما حداقل یک بار توی عمرمون اتفاق افتاده لزوماً مسئله ای که داشتیم بهش فکر میکردیم هم علمی نبوده اما خیلی عمیق بهش فکر کردیم خوب حالا یک سوال هیچ چیزی از نتیجه اون فکر عمیق به یادتون مونده ؟ جواب اکثر ماها این هست که داشتم فکر میکردم یکدفعه فلان چیز به ذهنم رسید و متعجب شدم که چرا تا الان بهش فکر نکرده بودم ! این جمله چرا تا الان بهش فکر نکرده بودم نشانه بارزی از این هست که شما همین الان یا چند لحظه پیش با مغز خودتون روی یک مسئله تمرکز کردید و راه حلی توسط مغز شما ارائه شد که حتی خود شما رو هم غافلگیر کرد ! بله این قدرت تمرکز انسان در یک لحظه هست ! حالا تصور کنید این یک لحظه تبدیل به یک ساعت و یا نهایتش دو ساعت بشه بزرگترین مسائل انسانی ممکنه با قدرت شگفت انگیز مغز انسان در هنگام تمرکز حل بشه بزارید یک مثال عینی از زندگی خودم بزنم تا مطلب خوب جا بیفته تا ادامش بدیم من امتحان شیمی داشتم و هیچ چیزی نخونده بودم بدون هیچ گونه پیش فرضی و مطالعه قبلی شروع به مطالعه مطلبی کردم که برای اولین بار مشاهده اش میکردم شروع کردم به خوندن ، حسابی توی کتاب و مطلب غرق شدم البته اون لحظه زیاد متوجه نبودم بعدها این لحظات رو به یاد آوردم البته کمابیش نه همشو ! بگذریم حدود نیم ساعت به همین منوال طول کشید هر چیزی که میخواندم به صورت نا خودآگاه سعی میکردم مدل ذهنی آن را در مغزم ترسیم کنم تا اینکه تمامی مطلبی را میخواستم خواندم نیم ساعت هم بیشتر طول نکشید وقتی سرم را از روی کتاب بلند کرده بودم نسبت به دوباره خواندن کتاب بی میل شدم تا پایان شب هم دیگر به سراغ کتاب نرفتم شب شد و خوابیدم تا فردا که باید به مدرسه میرفتم وقتی رفتم امتحان بدهم به هیچ وجه اضطراب نداشتم مثل این که از خودم اطمینان داشتم از همین اطمینان خودم هم میترسیدم به هر حال وقتی امتحان شروع شد سوال ها را که میدیدم به اینکه باید به چیزی جواب بدهم فکر نمیکردم فقط جواب میدادم مخم در برابر مسائل مثل پردازشگری که فقط کافی است ورودی داده شود تا محاسبه کند جواب میداد و من مینوشتم در برابر مطالب حفظ کردنی مغزم مانند هارد دیسک عمل میکرد حال غریبی داشتم وقتی ورقه را به استادم تحویل دادم استادم تبسمی کرد به نشانه اینکه خراب کردی اشکال نداره آقا گذشت و گذشت تا جلسه بعد که نمره ها باید اعلام میشد بچه ها می گفتند امتحان سختی بود هیچکدام نتوانستیم خوب بنویسیم به هر حال استاد آمد در حالی که ورقه ها در دستش بود ورقه ها را به اسم میخواند تا بیاییم جلو و اگر اشکالی هست و اعتراضی داریم ابراز کنیم استاد اسم من رو خوند متوجه شدم چشمهای استاد درشت شده نمره مستمر شیمی در امتحان قبلی که خیلی هم ساده بود من 6 شده بودم حالا نمره من الان چند شده بود ؟ 20 باورتون میشه ! نمره دوم کلاس13 بود ! اون روز همیشه به یاد من میمونه بعد از اون روز این حالت بیخیالی درس خودن در واقع خیلی ها بهش میگن مفهومی ادامه دادم در واقع از اون روز به بعد این روش که برای نمره پشیزی ارزش قائل نشم رو ادامه دادم گاهی اوقات اصلاً نمره هایم تعریفی نداشت ولی اصلاً الان پشیمون نیستم که از این روش استفاده میکنم ! حالا چون این رو گفتم فکرتون به این نیفته که حیف شدید نرفتید تیزهوشان یا مثلاً نرفتی دانشگاه شریف یا اینکه اگر فلان مقطع بیشتر تلاش میکردم نتیجه بهتری میگرفتم باید بدانیم که زندگی همین هست فتیله شما همین هست اگر دوباره برگردی و دوره های پیش را بگذرانی به همین منوال میروی مهم این هست که الان بعد از 16 سال عمر یا بعد از 20 سال عمر یا بعد از 30 سال یا بیشتر الان کجا ایستادی؟ منظورم این نبود که از زندگی خودت راضی هستی یا نه و از این حرف های الکی . منظورم این بود که بعد از این همه درس و دانشگاه آیا به معرفتی که باید دست پیدا کردی ؟ علم نمره بالا گرفتن نیست ! علم نمره ندارد هیچ عالمی را هم نمیتوان با نمره از عالم دیگر متمایز کرد هر کس جای خودش را دارد انیشتین جای خودش را دارد نیوتن جای خودش را دارد و دکتر حسابی هم جای خودش شما هم جای خودت را داری مقایسه شما با دیگران کار احمقانه و به دور از فکری هست که انسانها را جمع میکنند یک جا بعد به آنها نمره میدهند به یکی میگویند تو ضعیفی به یکی دیگه میگند تو قوی هستی یکی دیگه هم حتما ً آینده داری ! این مقایسه مثل این هست که به دست کوری چند گردنبند بدهی بعد بگویی خوب کدام زیباتر است ؟؟؟ آیا آدم کوره فرق بین این گرنبند ها را بدون اینکه قدرت بینایی داشته باشد درک میکند ؟ البته که نه ! بهانه ای که ما می آوریم این هست که خوب سیستم این هست تو باید درس بخونی مدرک بگیری بعد هم کار بگیری و باقی قضایا ............... اگه یکی این وسط ترمز بزند یا به او میگویند دیوانه یا میگند مشکل داره طرف! در عوام هم میگویند طرف جازده یا مال مفت توی شکم مفت هم میره ! از این حرفا !! خوب آیا شما هم از اون دسته افرادی هستید که از این حرفا میزنید ؟ اگر اینطوری هست طرز تفکر شما ، پیشنهاد میکنم تجدید نظر کنید ! چون در آینده جایی برای شما و افکار شما نخواهد بود ...... اگر کنکور لازم هست برداشته شود باید برداشته شود !! اگر لازم هست سیستم آموزشی دانشگاه ها تغییر کند باید تغییر کند هر چیزی که خارج از حدود عقل و منطق باشد باید تغییر کند اگر خودمان این تغییر را اعمال نکنیم زمان این کار را خواهد کرد ! زمانی مکتب خانه ها بودند الان کرسی های دانشگاه هاهستند خدا را چه دیدید شاید مفهومی به نام امتحان پایان ترم از بین برود و قبولی دانشجو با استاد او باشد اینکه استاد تصمیم بگیرد آیا این دانشجو استحقاق ورود به مرحله بالاتر را دارد یا نه و فعالیت دانشجو در طول ترم مهم شود نمره ها کیفی شوند و از حالت کمی خارج . شاید اصلاً ما در آینده رنگ نان سنگک نبینیم حتی نان بربری هم نخوریم هر قانونی که شما فکر میکنید امروز بدیهی هست ممکن هست تغییر کند تغییر شیوه زندگی انسان لازمه زندگی از نوع زندگی بشری هست شاید تعبیری که ما امروز از خیلی مسائل داریم در آینده تغییر کند اسلام همیشه از تغییرات در شیوه زندگی و نو کردن افکار و عقاید بدون آسیب دیدن اصول حمایت کرده دارید پیش خودتون فکر میکنید عجب دیوانه ای هست طرف ! گذشتگان ما هم در مورد افرادی که از آینده تعبیر مشابه امروز کردند از پیشوند خل و چل و دیوانه استفاده کردند در صورتی که ما امروز همان افرادی را که آینده را پیش بینی کرده و حتی زمینه تحقق آن را فراهم کرده اند ستایش میکنیم مثل ژول ورن ، بوعلی سینا ، رازی ، جابربن حیان، انیشتین ...... همه این افراد بعضاً یا از سر حسادت و یا از سر جهل مورد تمسخر اطرافیانشون قرار گرفتند اما مانند کوه بر سر عقاید خودشون باقی موندند چون اعتقاد داشتند که حقیقت چیزی نیست که با مسخره کردن یک عده از بین بره تا چند سال پیش همه میگفتند کنکور ازبین رفتنی نیست حالا مقدمات از بین رفتن آن چیده شده ! مطمئن باشید در آینده سیستم آموزشی هم باید تغییر کنه یا با اختیار یا به زور زمان ! وقتی نمره کنار رفت و معیار توانایی افراد شد اونوقت تغییر واقعی صورت گرفته ! حالا خیلی از بحث زاویه گرفتیم درمورد قدر ت تمرکز میگفتم چه چیزی باعث میشود که ما از این توانایی خودمان استفاده نکنیم ؟ ترس ، اضطراب، تشویش، نگرانی های بی خود، عدم اطمینان به موفقیت ، عقاید و نظر دیگران ، تنگ نظری و بزرگترین آنها البته : نداشتن قدرت ایمان، من همیشه با دوستانم بحث میکنم و معتقد هستم بزرگترین دانشمندان معتقد ترین اونها به وجود خدا هم هستند وقتی خدا هست ما باید از چه چیزی بترسیم و از چه چیزی واهمه داشته باشیم ؟ بریم سوال بپرسیم و نگران آینده نباشیم (منظورم بی بندو باری نیست ) واقعاً نترسیم اونچه که در دلمون هست بیرون بدیم . ما از این دنیا چی میخوایم این هفت آسمان پر از رمز و راز برای ما آدمها هست تا از اسرار اونها آگاه بشیم چرا ما باید نگران فلان امتحان باشیم یا نگران چک برگشتی عزیز من خونه نشستی کاری که از دستت بر نمیاد دراز کشیدی توی رخت خواب به جای فکر به این جور مسائل روزمره به چیزهای بزرگتر فکر کن به این فکر کن که چه چیزی میتونه ورای منظومه شمسی باشه نگو به من ربطی نداره خیلی به تو مربوطه ما در دنیایی زندگی میکنیم که اگر گنجشکی بال و پرش مصدم بشه تمام دنیا با ساز و کارش تلاش برای مداوای اون گنجشک میکنند حتی پشه ها هم تو این دنیا جایگاهی دارند ما انسان هستیم هوشمند ترین نوع زنده که در محدوده دید خودمان هست هستیم ! ما هم باهوشیم و هم صاحب قدرت های متافیزیکی و روحی (هر کس امروز منکر روح بشه خیلی عقب افتاده هست !!) چطور خودمون رو محدود میکنیم چطور به احساسات و وجود خودمون اجازه شکوفایی نمیدیم ! چرا واقعا ً؟؟ چون فکر میکنیم همه چیز همین چیزی هست که هست ! شاید این چیزی که هست کافی نباشه ما انسانها طماع و دارای حرص آفریده شدیم چرا باید طبع پرسشگر خودمون رو سرکوب کنیم ؟ این شیوه زندگی یک مسلمان نیست ما باید سوال بپرسیم و باید علم داشته باشیم سواد داشتن با علم فرق داره چند بار بگم من !! این حرفها که زدم قصد توهین نداشتم خدایی نکرده فقط میخواستم پنجره ها رو به روی افکار شما باز کنم که اول از همه خودم و بعد شما ببینید که چقدر توی زندگی ماشینی مسخره غرق شدیم و همش دم از روشنفکری میزنیم ای کاش فکر ما حداقل محدود به گستره ی دیدمان بود اگر فکر ما این چنین محدودیتی داشت الان جایزه نوبل میگرفتیم !! باورکنید !! مشکل این هست که فکر ما محدود به عقاید و تفسیر اشتباهی هست که به اسم هر چیزی یا به هر بهانه ای اون رو درست میدونیم وازش پیروی میکنیم !! شیشه فکر خودتون رو بشکنید سرتون رو از بطری در بیارید ببنید دنیا چه شکلی هست تمام تصواراتی که از قبل داشتید رو بزارید کنار تا ببینید چقدر الکی خودتون در مورد بعضی از مسائل آزار میدادید !! بله دانشمند بودن یعنی این نه اون چیزی که تو فیلمها نشون میدن!! اونها دانشمند نیستن اونها یک مشت برده هستن که خودشون رو محدود به یک جنبه از علم کردن ما باید از همه چیز آگاه بشیم بدون اینکه ترسی نمره و مقایسه شدن داشته باشیم این حق ما از زندگی توی این دنیا هست ادامه دارد ...................... نویسنده : bigbang منبع : bigbang |
در نوشته های قبلی صحبت از مسائلی مانند قدرت تمرکز اشتباه و احمقانه بودن مقایسه کردن با دیگران و تجربه خودم در مورد تمرکز صحبت کردم و اینکه ما این حق رو داریم که که از همه چی بپرسیم و همه چی رو یاد بگیریم |
بیگی جان از دکمه اینتر استفاده کن:d پارگراف بندی داشته باشه:)
|
اکنون ساعت 08:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)