 |
|
LP Girl |
06-07-2010 07:27 PM |
گفتگو با قاسم جعفري كارگردان سينما و تلويزيون
براي هشدار به جامعه فيلم گلدرشت ساختم
نام قاسم جعفري را با وجود چند فيلمي كه در سينما كارگرداني كرده، بيشتر در تلويزيون و با سريالهاي پرمخاطباش بهخاطر سپردهايم
گرچه جعفري در سينما هم فيلمهاي پرمخاطبي چون «بازنده» و «مجنون ليلي» را ساخته كه دومي در اپيزودي كه حامد بهداد در آن بازي داشت، نشانههايي از ذوق و سليقه سينمايي سازندهاش را بهثبت ميرساند و در خاطرهها ثبت ميكرد. با اين همه جعفري در تلويزيون بهمراتب موفقتر بوده و با چند سريالي كه تهيه و كارگرداني كرد نشان داد كه مخاطب تلويزيون و سليقهاش را خوب ميشناسد.
در سينما اما او هنوز مشغول تجربههاي مختلف است. اين تجربهگرايي از فيلم «گرگ و ميش» آغاز شد و حتي در مجنون ليلي نيز كه انبوهي از ستارههاي پولساز در آن حضور داشتند ادامه يافت. در سالهاي اخير جعفري نشان داده كه سعي دارد سينما را در قالبي ديگر تجربه كند. نمونه اين تغييرات در سليقه و روند كاري را ميتوان در فيلم «دختران» كه هماكنون روي پرده سينماهاست مشاهده كرد؛ فيلمي اجتماعي، بدون بازيگر شناخته شده و البته تلخ كه گويا اين آخري باعث شده تا دختران از استفاده از تيزرهاي تلويزيوني محروم بماند.
- چطور يكدفعه تغيير مسير داديد و سراغ ساخت فيلمي مثل دختران رفتيد؟
گذشته فيلمسازي من دو دوره دارد؛ يكدوره سريال بوده و براي مخاطب عام تلويزيون، كه در آن دوره ملاحظات ديگري را در نظر داشتم و بخش عمده اين ملاحظات بهخاطر مخاطب بود كه بايد حتما چه در نوع داستانپردازي و چه در نوع كارگرداني لحاظ ميشد. حالا نميدانم، گويا منظور شما اين است كه دختران با فيلمهاي سينمايي ديگرم هم فرق دارد.
- درمورد اينكه گفتيد كارهاي تلويزيونيتان براي مخاطب عام بوده و مجبور به رعايت ملاحظاتي بوديد، اتفاقا بايد بگويم كه بهنظرم شما در تلويزيون كارگردان موفقتري محسوب ميشويد و در دورهاي باعث ايجاد تنوع و جذابيتهايي در اين رسانه هم شديد كه طبيعتا توجه مخاطب را درپي داشت و اين را در كارهاي سينماييتان هم تلاش كرديد رعايت كنيد و در كارهايي مثل بازنده و مجنون ليلي هم مخاطبگرايي- بهمعني در نظر داشتن ذائقه و سليقه مخاطب- را مدنظر داشتيد اما در دختران اين مسئله خيلي كمرنگ شده. انگار خودتان مقابل خودتان درآمده باشيد.
در مورد تلويزيون و اينكه در آنجا موفقتر بودم، به هر حال يك طي طريقي شد و يك دوره را گذراندم و سعي كردم كارم از كارهاي ديگر تلويزيوني متفاوتتر باشد تا توانستم آن جايگاه را پيدا كنم و حالا دلم ميخواهد در سينما هم اين اتفاق بيفتد. من قبل از اينكه به تلويزيون بيايم كارم را با سينما شروع كردم. فيلمي ساختم بهنام «قاصدك» و بعد درگير تلويزيون شدم و دوست داشتم با تجربه بيشتري برگردم به سينما چون سينما براي من خيلي مقدستر است و ماندگاري بيشتري دارد و اساسا براي كار در سينما وارد اين حرفه شدهام نه تلويزيون. حالا در اين مسير قطعا يكسري اشتباهات هم برايم پيش آمده است. اما درمورد اينكه گفتيد مسيرم را تغيير دادم، درواقع دلم ميخواست هم خلاف جهت فيلمسازي خودم در گذشته و هم فيلمسازي كه در حال حاضر مرسوم شده- كه به هر قيمتي فيلمي بسازي كه 4تا هنرپيشه داشته باشد و باري به هر جهت كه از قافله اكران عقب نماند- مسيري را پيدا كنم كه فيلمم اكران شود ولي صرفا با چشمداشت به گيشه و فاكتورهاي ساخت آن نوع فيلمها هم ساخته نشده باشد كه خيلي از فيلمسازان خوشنام هم به آن روي آوردهاند!
- جالب اينجاست كه از بازيگراني هم استفاده كرديد كه نهتنها چهره نيستند كه به جذابيت ظاهريشان هم توجهي نداشتهايد. بر اين دو اضافه كنيد آماتور بودن آنها را كه اينها همه بهنظر من براي يك كار سينمايي يعني پريدن بدون چتر؛ كاري كه رسول صدرعاملي هم انجام ميداد و البته درمورد «من ترانه...» و بازيگرش شانس آورد.
بله. من ميخواستم بگويم كه جذابيتهاي ظاهري بازيگران مسئله نيست. درمورد آقاي صدرعاملي اتفاقا چند شب پيش او را ديدم و گفتم نشانهاي از شما گذاشتم كه اداي ديني باشد؛ چون سهگانهاي درباره اين موضوع ساختهاند كه به هر حال در آن سالها تأثيرگذار بود. حالا بهلطف خدا دختران هم توانست اكران شود؛ با اين شرايط و بدون اينكه هنرپيشه شناخته شدهاي داشته باشد كه بخش عمده آن به تلاش فردي من و كمك دوستاني مثل آقاي علي سرتيپي برميگردد.
اما جالب است بدانيد روز اولي كه من ميخواستم اين فيلم را بسازم فيلمنامهاش را شايد به 7 يا 8 تهيهكننده دادم ولي هيچكس حاضر نشد براي اين فيلم بهشدت ارزان سرمايهگذاري كند چون ميگفتند «خب كدام را مهناز افشار بازي ميكند؟ در فيلم قبلي تو الناز شاكردوست بوده، در اينجا كدام نقش را دارد؟ و.... و من ميگفتم نقش دختر دبيرستاني را اينها نميتوانند بازي كنند و اين بچهها را براي اين نقشها ما با تلاش زيادي پيدا كردهايم كه سن واقعي نقش را داشته باشند كه بهنظر من در نوع خودشان خوب بودند.
- حالا چرا اصرار به ارزاني فيلم داشتيد؟
من بهعمد پي اين هستيم كه يك نوع فيلمسازي را كه شايد فيلمسازي ارزاني باشد اما سلامت و داراي بار و پيام باشد و مؤلفهها و نشانههايي هم از گذشته كارهاي من در آن باشد- كه وقتي تماشاگر در سالن- فيلم من را ميبيند راضي بيرون برود. در كل احساس ميكنم وظيفه من در حال حاضر بهعنوان فيلمساز اين نوع نگاه اجتماعي است كه در اين فيلم وجود دارد كه بسياري از عزيزاني كه دغدغه مسائل جوانان را دارند مثل سازمان ملي جوانان يا شوراي سياستگذاري جامعه، آنرا تأييد كردند و معتقدند نياز است چنين موضوعاتي در سينما مطرح شود البته براي خودم هم قدم اول است چون تا به حال اين نوع فيلمسازي را تجربه نكردهام و كمكم كه به سن 40سالگي ميرسم روحيه انتقادپذيري هم پيدا ميكنم و ميخواهم اين نگاه را حفظ كنم و در فيلم جديدي هم كه بعد از دختران ساختهام بهنام «سپيد و سياه»، باز همين مسير را دنبال كردهام كه بدون هنرپيشه حرفهاي در يك روز ميگذرد و همينطور ساده است.
- اما وقتي فيلم چنين شرايطي دارد و بهلحاظ بازيگر كمتجمل است، بايد از لحاظ فيلمنامه جاي پايش محكم باشد و پرداخت قوي داشته باشد. شما چرا با نويسنده حرفهاي كار نميكنيد؟
حقيقت اين است كه دختران موضوعي داشت كه من4-3سال درگير آن بودم كه آنرا بسازم و از اول هم دنبال اين بودم كه يك ذهن جوان و خلاق اين فيلمنامه را بنويسد، چون يكي از عيبهايي كه نويسندگان ما بهتازگي پيدا كردهاند اين است كه «بيزينسمن» شدهاند. ميگويم فلاني بيا بنشين يك قصه را با هم كار كنيم، فردا برداشته 5تا ديويدي براي من آورده كه ببين كدام خوب است. اين وضع يك نويسنده حرفهاي است! من خودم هم جزو كانون فيلمنامهنويسان سينماي ايران هستم و براي ديگران هم فيلمنامه نوشتهام اما واقعيت اين است كه الان نويسندگي در سينماي ما شكل درست و واقعياش را از دست داده و در كل پيش از اين هم با نويسندگان جوان و تازهكار، كار كردهام مثل بذرافشان يا عليرضا كاظميپور كه نويسندگان خوبي شدهاند. البته قبول دارم كه شايد اگر نويسنده حرفهاي اين فيلمنامه را مينوشت تأثيرگذارتر ميشد اما چون نگاه من در اين فيلم تجربي بوده و حتي تدوينش را براي نخستينبار خودم انجام دادم، ميخواستم اين موضوع درمورد همه عوامل رعايت شود.
- تكليف اين فيلم بهنظرم خيلي معلوم نيست. ملودرام است يا رئال؟!
ملودرام نميشود گفت.
- پس چيست؟ چون منطق روالي درستي ندارد. در اين فيلم انتقاد شما به كيست؟
به جامعه. ما از صبح تا شب رسانههايمان دائم دم از اين ميزنند كه عمده جامعه ما جوان هستند و بايد به آنها توجه شود. اما جوانهاي ما بهشدت غريب و تنها هستند و كسي نميداند درد و غربت اينها براي چيست. الان تلويزيون مثلا از من ايراد گرفته كه فيلم شما خيلي تلخ است و ما تيزرش را پخش نميكنيم. من حتما بايد «شير و عسل» بسازم كه شيرين باشد! نميدانم اصلا چه ربطي دارد؟ خاطرم هست وقتي «بازنده» اكران شد و خيلي هم فيلم تلخي بود، همزمان فيلم كمدي «شاخه گلي براي عروس» هم روي پرده بود اما بازنده فيلم پرفروشي شد چون مردم در كنار شوخي، خنده و شيريني فيلمهايي كه طرح مسائل جدي و دغدغههاي زندگي اجتماعي آنهاست را هم دوست دارند.
- اگر انتقاد شما به جامعه بود چرا هر 3دختر فيلم را دختران احمق و كمظرفيتي درنظر گرفتيد كه ندانمكاريهايشان تمامي ندارد تا اينكه يا خودكشي ميكنند يا دستگير ميشوند يا ديوانه؟
خب ما 3خانواده را درنظر گرفتيم از 3طبقه. فرض هم كرديم كه در محلهاي زندگي ميكنند مثل قلهك كه اگر دقت كرده باشيد طبقات مختلف اجتماعي در آن پيدا ميشود و به هر حال هركدام از اين خانوادهها يك جامعه كوچكتر هستند؛ خانوادهاي بهشدت مذهبياند و از همين ناحيه دخترشان آسيب ميبيند يا خانواده شوكا كه ثروتمندتر هستند و از دخترشان غافل شدهاند و ياسي هم به شكل ديگر.
- بايد بالاخره يك خرده شعوري هم برايشان بهتناسب خانواده قائل ميشديد و تنوعي در شخصيت اين 3 نسبت به هم بايد وجود ميداشت.
مثال بزنيد.
- مثلا مانلي چرا گناه دوستي با عليرضا، دوست شوكا را برعهده ميگيرد؟ چرا فرار ميكند؟ شوكا چرا ديوانه ميشود؟ حجم بلايايي كه سرشان ميآيد آنقدر نيست كه اين رفتارها از آنها سربزند. اين نگاه زيادي سياه است كه بهنفع دختران ما هم نيست.
نه. شما دور و برتان را نگاه كنيد. من آنقدر از اين دست بچهها ديدهام. شما روزنامه خودتان را باز كنيد. بله بعضي از دوستان هم به من گفتند چرا فقط از اين زاويه نگاه ميكنيد. چرا يك آدم موفق خوب و سالم را نشان نميدهيد.
- نه اما بايد قهرمان شما خصوصيات مثبتي هم داشته باشد كه بيننده نگويد، هرچه سرش آمد حقش بود. بتواند براي او دل بسوزاند و براي او مهم باشد.
ولي بهنظر من مانلي چنين خصوصيتي دارد. حالا چون ما گذشته او را نشان نميدهيم معنياش اين نيست كه او يكدفعه و بيخودي اين رفتار را بروز ميدهد. لحظهها و ديالوگهايي هست كه اين را ميرساند كه او بهتنگ آمده و تحملش تمام شده؛ آتش زير خاكستر است. از طرفي شما نسل جديد را ببينيد آنقدر حساس شدهاند كه نميشود اصلا با صداي بلند با آنها حرف زد.
بازيگر نقش شوكا دختر خود من است و ميخواهم بگويم يكي از آدمهاي اين نسل را از نزديك ميبينم و با او زندگي ميكنم، چون بچههايي هستند كه پدر و در خيلي موارد مادرشان هم سركار ميروند؛ پدر 2شغله است و خيلي كم بچهها را ميبيند تا وقتشان را با هم سپري كنند. فاصله بين بچهها و خانوادهها خيلي زياد است و بچهها طوري شدهاند كه تا بيايي بجنبي، ميبيني كه از دست رفتهاند و با يك تلنگر جاميزنند. باور كنيد اكثر دختراني كه در شرايط امروز دچار بحران هستند و ما دربارهشان ميخوانيم و ميشنويم، به دلايل خيلي پيشپاافتادهتر از اين خودكشي يا فرار ميكنند.
- اما اينكه ابر و باد و مه خورشيد و فلك همه باعث بدبختي اينها ميشوند ديگر مبالغه است. ياسي پدرش ميميرد، مادرش شوهر ميكند و گلفروشي كه هر روز براي سر مزار پدرش به او گل ميفروشد او را در قبرستان گول ميزند. مانلي و شوكا هم هركدام بهنوعي در چنين وضعي قرار ميگيرند.
اين درست است اما من اتفاقا عمدا اين مسائل را بزرگ كردم و اين گل درشتي عمدي بوده كه بگويم جامعه مواظب باش. من يكدورهاي خط قرمز ساختم و يادم ميآيد كه آن موقع كه قصه را همينطور با بزرگنمايي مطرح كردم كه بگويم در مدرسه، در خانه و در جامعه مراقب اينها باشيد، نه اينكه همه گردن ديگري بينداريم.
|
اکنون ساعت 08:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)