![]() |
نامه – سید علی صالحی
|
بيا برويم رو به روی بادِ شمال ديگر از اين همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خسته*ام آن سوی پرچين گريه*ها سرپناهی خيس از مژه*های ماه را بلدم که بی*راهه*ی دريا نيست. بيا برويم! آن سوی هر چه حرف و حديثِ امروزست هميشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقی*ست می*توانيم بدون تکلم خاطره*ئی حتی کامل شويم می*توانيم دمی در برابر جهان به يک واژه ساده قناعت کنيم من حدس می*زنم از آوازِ آن همه سال و ماه هنوز بيت ساده*ئی از غربتِ گريه را بياد آورم. من خودم هستم بی خود اين آينه را رو به روی خاطره مگير هيچ اتفاق خاصی رخ نداده است تنها شبی هفت ساله خوابيدم و بامدادان هزارساله برخاستم. دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می*کنم هِه! مرا نمی*شناسد مرگ صبوری می*کنم تا تمام کلمات عاقل شوند صبوری می*کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود صبوری می*کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سايه،* تا سراغِ همسايه … صبوری می*کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ … تا مرگ، خسته از دق*البابِ نوبتم آهسته زير لب … چيزی، حرفی، سخنی بگويد مثلا وقت بسيار است و دوباره باز خواهم گشت! يا کودک است هنوز و يا شاعران ساکتند! حالا برو ای مرگ، برادر، ای بيم ساده*ی آشنا تا تو دوباره بازآيی من هم دوباره عاشق خواهم شد! |
اکنون ساعت 03:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)