غلاما خیز و ساقی را خبر کن
که جیش شب گذشت و باده در کن
چو مستان خفته انداز بادهٔ شام
صبوحی لعلشان صبح و سحر کن
به باغ صبح در هنگام نوروز
صبایی کرد و بر گلبن نظر کن
اگر خواهی که بر آتش نسوزی
چو ابراهیم قربان از پسر کن
ورت باید که سنگ کعبه سازی
چو اسماعیل فرمان پدر کن
برآمد سایه از دیوار عمرت
سبک چون آفتاب آهنگ در کن
برو تا درگه دیر و خرابات
حریفی گرد و با مستان خطر کن
چو بند و دام دیدی زود آنگه
دف و دفتر بگیر از می حذر کن
اگر اعقاب حسنت ره بگیرد
سبک دفتر سلاح و دف سپر کن
وگر خواهی که پران گردی از روی
ز جان همچون سنایی شاهپر کن
(سنايي)
............................................................ ...........................
خرابان جايگاه مستان است
برو تا درگه دیر و خرابات
حریفی گرد و با مستان خطر کن
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear