نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 12-20-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وادي عشق

حکایت خلیل‌الله که جان به عزرائیل نمی‌داد
...........................
چون خلیل الله درنزع اوفتاد
جان به عزرائیل آسان می‌نداد
گفت از پس شو، بگو با پادشاه

کز خلیل خویش آخر جان مخواه
حق تعالی گفت اگر هستی خلیل

بر خلیل خویشتن جان کن سبیل
جان همی باید ستد از تو به تیغ

از خلیل خود که دارد جان دریغ
حاضری گفتش که ای شمع جهان

ازچه می‌ندهی به عزرائیل جان
عاشقان بودند جان بازان راه

تو چرا می‌داری آخر جان نگاه
گفت من چون گویم آخر ترک جان

چونک عزرائیل باشد در میان
بر سر آتش درآمد جبرئیل

گفت از من حاجتی خواه‌ای خلیل
من نکردم سوی او آن دم نگاه

زانک بند راهم آمد جز اله
چون بپیچیدم سر از جبریل من

کی دهم جان را به عزرائیل من
زان نیارم کرد خوش خوش جان نثار

تا از و شنوم که گوید جان بیار
چون به جان دادن رسد فرمان مرا

نیم جو ارزد جهانی جان مرا
در دو عالم کی دهم من جان به کس

تا که او گوید، سخن اینست و بس
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید