نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 02-26-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قسمت سوم
10. اسحاق بن حوبه/ حویه/ حوی/ حنوه/ حیوه حضرمی
پس از شهادت سیدالشهدا ارواحنا فداه، عمر سعد از سپاهیانش پرسید که چند نفر حاضرند سواره بر پیکر آن حضرت بتازند؛ ده نفر که همگی زنازاده بودند(لهوف ،ص182و183؛ مثیر الاحزان، ص79) برای این رفتار وحشیانه داوطلب شدند. یکی از آنان اسحاق بن حوبه حضرمی بود(فخری منتخب طریحی،ج2 ص456؛حاشیه وقعه الطف،ص258؛مقتل الحسین علیه السلام، ص202؛ المناقب، ج4، ص111).وی که در برابر ابن ابن زیاد ماجرای با افتخار ماجرای این گستاخی را تعریف کرده و از او جایزه گرفته (لهوف،ص182و183) پیراهن ایشان را از تن مبارکشان درآورده است (لهوف،ص178؛الثاقب فی المناقب،ص337 ). اسحاق به محض آنکه پیراهن ایشان را بر تن کرد مبتلا به پیسی شد و تمام موهایش ریخت(لهوف،ص178؛ مثیرالاحزان،ص76؛ الثاقب فی المناقب،ص337).
مختار که قسم خورده بود به سرعت انتقام خون سیدالشهدا ارواحنا فداه را بگیرد با سپاهیانش پیش از دیگران به سراغ این ده نفر رفته و آنها را دستگیر می‌کنند (مدینه المعاجز،ج4،ص90). مختار دستور می‌دهد آنان را که به شکستن دنده‌های سیدالشهدا ارواحنا فداه با سم اسبانشان افتخار می‌کردند به پشت خوابانده و با میخ‌های آهنین دست و پاهایشان را به زمین بچسبانند. سپس سپاهیان را گفت که به مانند خودشان آنقدر با اسبانشان بر ایشان بتازند که اعضای بدنشان از هم گسیخته گردد. پس از آن هم مختار دستور داد جنازه‌های آنان را سوزاندند(بحارالانوار، ج45، ص374؛ مدینه المعاجز، ج4، ص90؛ مثیر الاحزان،ص79).


11. اسید بن مالک
او نیز یکی از آن ده جنایتکار بود که به همان سرنوشت مبتلا شد(لهوف،ص182و 183؛فخری منتخب طریحی،ص 456؛ مثیر الاحزان،ص79؛بحارالانوار،ج25،ص374؛ دینه المعاجز،ج4،ص90).


12. اسدی(از قبیله بنی اسد)
ابى حصين نقل کرده از شيخى كه از قوم او (بنى اسد)بود كه او گفت: من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله را در خواب ديدم كه نشسته و طشتى از خون پيش نهاده و مردمان را بر آن حضرت عرض مى‏كنند و هر يكى را به عقوبتى معاقب مي‌سازند؛ چون نوبت من رسيد مرا پيش‏بردند. گفتم: والله پرد و مادرم به فدایتان من در لشكر ابن زياد بودم اما تيرى نينداختم و نيزه نرسانيدم و تكثير لشكر نكردم. ایشان فرمود كه دروغ مي‌گویى سياهى لشكر بودى و قتل حسين را مي‌خواستى؛ پس با انگشت به سوى من اشاره كردند.صبح برخاستم نابينا بودم و ديگر خوشى نديدم(كشف الغمه، ج‏2، ص57).


13. اسماء بن خارجه
وی یکی از افرادی بود که در شهادت مسلم بن عقیل نقش داشت. مختار با عباراتی مسجع قسم خورده بود که خانه او را آتش بزند. جمله مختار به گوش اسما رسید و با طعنه گفت:«اینجا (خانه من) که جای سجع نبود.» اسما از خانه‌اش به بیابان گریخت. مختار خانه او و عموزادگانش را ویران ساخت(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی،ج2،ص224؛ بحارالانوار،ج45،ص377).


14. اسود اوسی
او در حمله پس از شهادت سیدالشهدا ارواحنا فداه به پیکر ایشان، نعلین حضرت را دزدید. مختار هم او را پس از دستگیری در آتش سوزاند(المناقب،ج4،ص111).


15. اسود بن حنظله
در حمله فوق، شمشیر حضرت را فلافس از بنی نهشل و بنی دارم یا جمیع بن خلق اودی و بنا بر برخی نقل‌ها اسود بن حنظله برداشت. مختار او را نیز سوزاند( المناقب،ج4،ص111؛ لهوف، ص179 و 180).
لازم به یاد آوری است این شمشیر غیر از ذوالفقار است. ذوالفقار در روایات از جمله ودایع امامت معرفی شده که دست به دست میان ائمه علیهم السلام منتقل می‌شود و اکنون در دستان مبارک امام عصر علیه السلام قرار دارد و به امید خدا به زودی برای در هم شکستن هیمنه تمام ظالمان و ستم پیشگان به کار خواهد رفت.


16. ام هجام
سپاهیان ابن زیاد که کاروان اسرا را در کوچه پس کوچه ‌های کوفه عبور می‌دادند زنی به نام ام هجام از پشت بام خانه‌اش شاهد منظره بود. او تا چشمش به سر مبارک سیدالشهدا ارواحنا فداه بر روی نیزه افتاد شروع کرد کرد به گستاخی و اهانت به ایشان. حضرت زینب سلام الله علیها به محض آنکه صدای او را شنیدند وی را نفرین کردند. ام هجام همان دم از پشت بام افتاد و هلاک شد(سیمای حضرت زینب سلام الله علیها،ص92).


17. ایاس بن مضارب
از جمله اقدامات ابراهیم بن اشتر در خون‌خواهی سیدالشهدا ارواحنا فداه این بود که ابراهيم سه‌شنبه بعد از مغرب با گروهى متوجه مختار شدند كه زره پوشیده و روى زره قبا پوشيده بودند. پاسبانان بازار و قصر را احاطه كرده بودند. وقتى چشم اياس بن مضارب به ياران ابراهيم افتاد كه مسلح بودند به ابراهيم گفت: «اين اجتماع براى چيست!؟ من به تو بد بينم. تو را رها نمى‏كنم تا وقتی تو را نزد امير ببرم.» ابراهيم سخن او را نپذيرفت و دچار مشاجره شدند. ابراهيم به مردى از همدان كه با اياس و به نام ابو قطن بود گفت: «نزديكم بيا!» چون وى دوست ابراهيم بود اين طور پنداشت كه ابراهيم مى‏خواهد او را براى نجات آن گروه شفيع قرار دهد. ولى بر عكس آن تصور ابراهيم آن نيزه طولانى را كه در دست ابو قطن بود گرفت و پس از اينكه گلوى اياس را هدف قرار داد او را از پاى درآورد و به سرعت به ياران خود دستور داد سر او را جدا كنند.
پس از آن ياران اياس فرار کردند و ابراهيم به نزد مختار رفت و با اظهار تأسف او را از اين جريان آگاه كرد؛ زیرا او برنامه‌اش برای آغاز ماجرا در پنجشنبه بود. بر خلاف توقع او، مختار خوشحال شد و اين عمل را به فال نيك و نصرت و ظفر بر دشمن گرفت. سپس دستور داد تا دسته‏هاى نى را آتش زدند و از طرفى ندا در دادند:يا لثارات الحسين! يعنى اى خون‏خواهان حسين! و بعد از آن مختار زره و سلاح خود را پوشيد و قیام مختار به طور رسمی آغاز شد(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص209-211؛ تجارب الامم،ج2،ص127؛بحارالانوار،ج45،ص367) .


18. بجدل/ نجدل بن سلیم کلبی
او همان جنایتکاری است که به هوای انگشتری سیدالشهدا ارواحنا فداه انگشت ایشان را قطع کرد. مختار او را دستگیر کرد و دستان و پاهایش را برید. به یاران دستور داد او را رها کنند که تا لحظه هلاکت در خون خویش غوطه‌ور باشد(لهوف،ص178؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص220؛ بحارالانوار،ج45،ص376).


19. بحیر بن عمر/عمرو/عمیر جرمی
او در آن حمله ناجوانمردانه پس از شهادت سیدالشهدا ارواحنا فداه به پیکر ایشان شلوار رویی حضرت را دزدید. به محض آنکه بحیر شلوار را به پا کرد زمین‌گیر شد و تا آخر عمر از راه رفتن ناتوان. مختار او را نیز دستگیر کرده و به یارانش دستور داد وی را بسوزانند(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی،ج2،ص37؛المناقب،ج4،ص57 و 111).


20. بشر/بشیر بن مالک
عصر عاشورا عمر سعد لعين سر مبارك آن حضرت را که خولی جدا کرده بود به بشر بن مالك داد تا به نزد ابن زياد بى‏بنياد ببرد؛ ابن مالک وقتی آن سر مبارک را در پيش عبيد اللَّه لعين بر زمين نهاد رو به او کرده و ضمن اشعاری گفت :« يعنى پر كن ركاب چهار پايان مرا از نقره و طلا زیرا من کشتم پادشاه محجب را (يعنى به واسطه عظمت شأن از مردم در نقاب و حجاب بود) و آنكه نماز گذارد به دو قبله در كودكى و بهترين ايشان است گاهى كه ذكر كنند نسب مردم را، كشتم بهترين مردمان را هم از جانب مادر و هم از جانب پدر».
عبيد اللَّه لعين غضب كرد و گفت: چون چنين بود پس چرا او را كشتى؟ و اللَّه كه تو از من‏ خيرى نخواهى ديد و اكنون تو را به وى ملحق می‌گردانم و او را پيش خويش كشيد و گردنش را زد (كشف الغمه، ج‏2، ص51؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص39-40).


21. بلهجیمی/جهمی/هجیمی/هذیلی
وی پس از شهادت سیدالشهدا ارواحنا فداه در کوفه بانگ می‌زد:«آیا او را نمی‌بینید که خداوند او را به سبب بیعت نکردن با یزید کشت؟» به ناگاه دو شیء از آسمان افتاد و به چشمانش خورد. او تا پایان عمرش کور ماند(احقاق الحق، ج11،ص547-548 به نقل از مناقب احمد بن حنبل، تاریخ دمشق و الصواعق المحرقه؛ینابیع الموده،ص389؛الثاقب فی المناقب،ص336-337؛ مدینه المعاجز، ج4، ص85؛المناقب،ج4،ص58
ادامه دارد ...
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید