نمایش پست تنها
  #20  
قدیمی 12-22-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط ساقي نمایش پست ها
من بحث کردن براي يادگيري بهتر رو دوست دارم مثل همه
ولي گاهي لحن حرفا و نحوي بيان آدما اون خوشحالي و ذوق
ادامه رو ازم ميگيره ، خوشحالم که متوجه شدي
منظورم از آتش و وصف خورشيد در شعر شاعر نبود ،
ببين آريانا جان تو بمن مثلا ميگي ساقي آتش چيه؟
من بايد دستم رو بسوزونم تا بتو اثر واقعي سوختن رو نشون
بدم ، تا اينجا با من موافقي؟
حالا در سطحي کاملا بالاتر حالات عرفاني و متشابه مولانا و عطار و حافظ رو در نظر ميگيريم ، من هم در حد حدس و گمان
ميگم تا مانند او و در جاي او نباشم نميدونم واقعا يعني چه؟
و تو هر چقدر من از سوختن دستم بگم در نهايت تا دستت نسوزه نميدوني من به چه ميگم سوختن ...

برو عطار کو خود می‌شناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
موافقم ساقي عزيز .....من با مثال خودت ميگم.....حافظ و مولانا و عطار و انبيا واوليا انسانهايي بودند كه بسيار در اون حالات عرفاني به سر ميبردن......حالا ما كه از انبيا و اوليا كتاب يا شعر يا نوشته يا وصف حالي نداريم...فقط اونچه كه در كتب آسماني از زبان پروردگار گفته شده......يعني خودشون چيزي نگفتند........................جز روايت چيزي نشنيديم كه بسياريش جعليست.........
اما شعرايي كه نام برديم .......اين حالت رو در اشعارشون بيان كردند تا حدودي گنگ و پوشيده......كه تنها اونهايي كه راه پيدا ميكنند به اون عالم بهش پي ببرند و عام نيست......................و تا حدودي راه رو هم مشخص كردند............
براي مثال مولانا به سادگي راه رو بيان كرده...........
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت

وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت

آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای

وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت


آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای

وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت


آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند

وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت


آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای

وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت


جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست

طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت


جمله ناگوارشت از طلب گوارش است

ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت


جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست

ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت


عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی

تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت


خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد

از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت


...................
اينها دائما و گاه گاه در اون حالات به سر ميبردند........
اما انسانهايي هم هستند كه چشمه اي از اون رو ديدند .. كه عموما در رويا ميبينند...............چون تاب و توان ديدنش در رويا نيست ..چه برسد در حالت بيداري.........اما خب اصلا نميشه مقايسشون كرد با اين بزرگان كه گويي به طور كل در جهان ديگر ميزيستند.........
من بحث نمي خواستم به اين قسمت كشيده شه.....اما خب دوست داشتم دوستان تفسير خودشون رو راجع به اين واژه ها ميكردن......حتي از روي خيال خودشون.....
در پست قبلي هم گفتم...اين همه تفاسير كه اساتيد ميكنن مثلا طرف اسمش مولانا شناس و حافظ شناس و غيره و غيره و مدارك ادبي گوناگون ..مگر اين ها به حالات عرفاني رسيدند كه ميآيند و تفسير ميكنند.......اون ها هم فقط ظاهر شعر رو ميبينند و شروع ميكنند به معناي لغت هاي اون...
همون تاپيك واژه سرو در تصوير آفريني حافظ ....حالا نميدونم نوشته خودتون هست يا برگرفته از مطلب شخص ديگري است ..اما موضوع متن از نظر من حقير اشتباه است.....منظورم تصوير آفريني حافظ هست.....
هر شب به سیر کویش از کوچهٔ خرابات
نعره زنان برآیم یعنی که مست اویم



یک شب وصال داد مرا قاصد خیال
با آن بلند سرو که چون سایه پست اویم
(خاقاني )
اين دو بيت از خاقاني از نظر من كاملا اون چيزي است كه بر او ظاهر شده ...نه تشبيهي است نه خيالي نه تصويري كه خودش آن را ساخته باشد........................................مقصود كليه من از اين همه بحث اين بود...................................................... .......................
آنچه ديده ميشه اونقدر ديوانه كنندس ...كه شاعر رو مجبور ميكنه اينگونه خودش رو خالي كنه..............................................
منهم اين نظر خواهي كردم.......شايد كسي دستش اينجا سوخته باشه كه آتش رو برامون توصيف كنه يا شايد به عالم بالا راهي برده باشه ..
من اين سوال رو از هر كس كردم ...به طور كل سوال من رو متوجه نشد..انقد بد طرح ميكنم سوالمو...حتي از نزديكانم هم پرسيدم گفتند حافظ خواستار اوست و ديگر هيچ و معناي لغوي كردن براي من........
اصلا از همون اول اشتباه بود كارم منو چه به اين حرفا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear

ویرایش توسط آريانا : 12-22-2009 در ساعت 11:58 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید