موضوع: راه مستان
نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 12-23-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ((او در جایگاه پالاینده و خالص کردن نقره خواهد نشست)) حتما بخوانيد

ر عشق همچو آتش چون نقره باش دلخوش ××× چون زاده خلیلی آتش توراست مسکن

نکته ای از انجیل:
در Malachi آیه ٣.٣ آمده است:
((او در جایگاه پالاینده و خالص کردن نقره خواهد نشست))
این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمی دانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی می تواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند. همان هفته با یک نقره کار تماس گرفت و قرار شد او را در محل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود،گذشته از کنجکاوی در زمینه پالایش نفره چیزی نگفت. وقتی طرز کار نقره کار را تماشا می کرد، دید که او قطعه ای نقره را روی آتش گرفت و گذاشت کاملا داغ شود. او توضیح داد مه برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جا است نگه داشت تا همه نا خالصی های آن سوخته و از بین برود. زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته می شویم. بعد دوباره به این آیه که می گفت ( او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست)) فکر کرد. از نقره کار پرسید آیا واقعا در تمامی مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟ مرد جواب داد بله. نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگه دارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد.اگر در تمام آن مدت لحظه ای نقره را رها کند، خراب خواهد شد.
زن لحظه ای سکوت کرد بعد پرسید: از کجا می فهمی نقره کاملا خالص شده است؟ مرد خندید و گفت: خوب خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم.
اگر امروز داغی آتش را احساس می کنی، به یاد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته و هم چنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند.


به نقل از:
http://motrebedel.persianblog.ir/


در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می خواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید