موضوع: راه مستان
نمایش پست تنها
  #11  
قدیمی 12-24-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی
رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی

قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان
حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی

گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم
گفتا برو و بنشین ای عاشق هرجایی

این چیست که می‌گویی وین چیست که می‌جویی
مانا که دگر مستی یا واله و سودایی

با قالب جسمانی با ما نرود کاری
جسمانی و روحانی بگذار به یغمایی

رو خرقهٔ جسمت را در آب فنا می‌زن
تا بو که وجودت را از غیر بپالایی

تا با تو تو خواهی بود بنشین چو دگر یاران
از خود چو شدی بیخود برخیز چه میپایی

سیلی جفا می‌خور گر طالب این راهی
از نوح بلا مگریز گر عاشق دریایی

ناقوس هوا بشکن گر زانکه نه گبری تو
زنار ریا بگسل گر زانکه نه ترسایی

دردی‌کش درد ما در راه کسی باید
کو هست چو سربازان جان داده به رسوایی

تو زاهد و مستوری در هستی خود مانده
تا نیست نگردی تو کی محرم ما آیی

خود را چو تو نشناسی حقا که چو نسناسی
بیخود شو و پس خود را بنگر که چه زیبایی

هم خوانچه‌کش صنعی هم مائده و خوانی
هم مخزن اسراری هم مطرح یغمایی

آیینهٔ دیداری جسم تو حجاب توست
اندر تو پدید آید چون آینه بزدایی

عطار
...........................................................
اين شعر رو بايد با طلا نوشت..........................................
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear

ویرایش توسط آريانا : 12-24-2009 در ساعت 01:19 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید