موضوع: خرابات
نمایش پست تنها
  #27  
قدیمی 12-25-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ای وصل تو آب زندگانی
تدبیر خلاص ما تو دانی

از دیده برون مشو که نوری
وز سینه جدا مشو که جانی

آن دم که نهان شوی ز چشمم
می‌نالد جان من نهانی

من خود چه کسم که وصل جویم
از لطف توم همی‌کشانی

ای دل تو مرو سوی خرابات
هر چند قلندر جهانی

کان جا همه پاکباز باشند
ترسم که تو کم زنی بمانی

ور ز آنک روی مرو تو با خویش
درپوش نشان بی‌نشانی

مانند سپر مپوش سینه
گر عاشق تیر آن کمانی

پرسید یکی که عاشقی چیست
گفتم که مپرس از این معانی

آنگه که چو من شوی ببینی
آنگه که بخواندت به خوانی

مردانه درآ چو شیرمردی
دل را چو زنان چه می‌طپانی

(حضرت مولانا)
............................................................ .................
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear

ویرایش توسط آريانا : 12-25-2009 در ساعت 12:33 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید