زمانی نقاشی معرو ف به دستور دستگاه سلطنتی انگلستان به دنبال ترسیم خوبی و بدی برآمد خوبی را در چهره ی مسیح و بدی را در چهره ی یهودا حواری خائن به عیسی تجسم کرد او مدتها به دنبال چهره هایی می گشت که معرف این دو باشند روزی در مراسم سرودی که در کلیسا برگزار میشد چهره ای را دید پر از معصومیت،عشق،مهربانی و زیبایی او متوجه شد که این چهره نماد همه ی زیبایی های عالم است و از او خواست که مدل خیر نقاشی او شود نقاش سالها به دنبال چهره ای که تمام زشتی های عالم را بتوان در او یافت به جستجو پرداخت اما...تا اینکه روزی مردی را دید ژنده و مست و مندرس که نکبت از سر و رویش می بارید نقاش شادمان از یافته ی خویش مرد را به محل کار خود آورد مرد مست که پس از پایان کار به خود آمده بود با بهت به نقاش گفت من این نقاشی را دیده بودم سالها قبل وقتی هنوز همه چیز خود را از دست نداده بودم مردی مرا برای مدل نقاشی خود انتخاب کرد!!!
__________________
از جور قد بلند و موی پستت
از سرکشی نرگس بی می مستت
ترسم به کلیسای رومم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستت...
|