کودکی در پیش تابوت پدر
زار می نالید وبر می کوفت سر
کای پدر اخر کجایت می برند
تا تو را در زیر خاکی بفشرند
می برندت خانه تنگ و زحیر
نی در او قالی و نه در وی حصیر
نی چراغی در شب و نه روز نان
نی در او بوی طعام و نه نشان
چشم تو که بوسه گاه خلق بود
چون رود در خانه کور و کبود
احمدی گوید ببین ای اریا
گو چه شد احوال این یاران ما
ویرایش توسط amir ahmadi : 12-28-2009 در ساعت 09:22 PM
|