موضوع: غمنامه
نمایش پست تنها
  #275  
قدیمی 12-31-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رو خط اهن قطار یه شاپرک نشسته بود
انگار که بغض اسمون توی دلش شکسته بود
یه زخم کاری و عمیق نمک میذاشت رو بال اون
همون یه زخم شاپرک که نحسی بود تو فال اون
انگار که خسته بودنش از عاشقی بود و گلا
یه طوری باز نشسته بود شبیه اسمون جلا
همین که خواست گریه کنه دلش پر از گلایه شد
اسمون پر از غمش سقف بدون پایه شد
خراب شدش روی سرش مثل وفای روزگار
مثل فریب اون گلا که مونده بود به یادگار
میگفت خدا چرا همش منم جدا از عاشقا
جرا فقط پر میزنن شاپرکا بین گل شقایقا
صدای سوت سوت قطار چشای اونو تر میکرد
اون هدف خودکشیشو یه جوری تازه تر می کرد
امید زنده بودنو مچاله کرد گذاشت کنار
تا این که خوابوند سرشو رو ریل اهن قطار
یهو یه صحنه ای رو دید دلش از اون دلش برید
انگار که باز شقایقو گل عزیزشو می دید
درست میون سختی و سرمای سنگا ی کثیف
یه گل جونه کرده بود اما بودش خیلی نحیف
اون شاپرک دلش گرفت پر زد و رفت به اسمون
قطار بازم سوت کشیدو رفتش مثه ترانه امون
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید