در اين غزل مولانا به زيبايي راه عشق ورزيدن بي هيچ انديشه را بيان ميكند....................
میندیش میندیش که اندیشه گریها
چو نفطند بسوزند ز هر بیخ تریها
خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرت
که تا جمله نیستان نماید شکریها
جنونست شجاعت میندیش و درانداز
چو شیران و چو مردان گذر کن ز غریها
که اندیشه چو دامست بر ایثار حرامست
چرا باید حیلت پی لقمه بریها
ره لقمه چو بستی ز هر حیله برستی
وگر حرص بنالد بگیریم کریها
از ديوان شمس مولانا

__________________
There's a fire starting in my heart Reaching a fever pitch and It's bringing me out the dark Finally I can see you crystal clear
|