نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 03-04-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قسمت هشتم
37- حکم/ حکیم بن طفیل طایی/ سنسبی
او همان ملعون پلیدی است که دست راست یا چپ قمر بنی هاشم علیه افضل صلوات الله را قطع نمود و در شهادت ایشان نقش داشت (الارشاد شیخ مفید، ج2، ص110؛ بحارالانوار، ج45، ص40-41؛ المناقب، ج4، ص108؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص178-179).
وی در روز عاشورا تیری به سمت سیدالشهدا ارواحنا فداه پرتاب کرده بود. گفته شده این تیر به شلوار حضرت اصابت کرده و ضرری به ایشان نرسانده بود. علاوه بر آن ابن طفیل یکی از آن افرادی است که لباس‌های حضرت ابی الفضل العباس علیه افضل صلوات الله را به یغما برده بود.
مختار رییس پلیس خود عبدالله بن کامل را برای دستگیر کردن او مأمور ساخت. پس از دستگیری ابتدا او را عریان ساختند و سپس آنقدر او را تیرباران کردند که مرد. وقتی او اعتراض می‌کرد که تیر من تنها به شلوار امام علیه السلام اصابت کرد و لطمه‌ای به ایشان وارد نساخت، پاسخ می‌شنید که ما هم تیر می‌اندازیم انشاءالله چیزی نمی‌شود( لهوف، ص182؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص220؛ بحارالانوار، ج45، ص375؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص377-378؛ مدینه المعاجز، ج4، ص91).


38- حکیم بن طفیل سبیعی
او یکی از آن ده زنازاده‌ای است که در اجابت درخواست عمر سعد ملعون با اسبان خویش به پیکر مطهر سیدالشهدا ارواحنا فداه نهایت جسارت را روا داشتند.
مختار او را نیز همانند نه تن دیگر ابتدا دست‌ها و پاهایش را به زمین کوبید و پسپس آنقدر با اسبان بر ایشان تاختند تا هلاک شدند (لهوف،ص182-183؛ فخری منتخب طریحی، ص456؛ مثیر الاحزان، ص79؛ بحارالانوار، ج45، ص374؛ مدینه المعاجز، ج4، ص90).


39- حمل بن مالک محاربی
وی از جمله رزمندگان سپاه ابن زیاد در روز عاشورا بود که به همراه مالک بن هیثم بدائی و عبدالله بن نزال جهنی در قادسیه دستگیر شد. به دستور مختار گردنش را زدند(امالی شیخ طوسی، ص244؛ تجارب الامم، ج2، ص150).


40- حویزه/ ابن حویزه
احتمال دارد این شخصیت با عبدالله بن حوزه که پس از این خواهیم دید یکی باشد.
او پیش از نبرد به سیدالشهدا ارواحنا فداه طعنه و کنایه می‌زد. سیدالشهدا ارواحنا فداه از خداوند خواستند به جهنم بفرستد.
پس از آن، او همراهانش قصد داشتند از باریکه آبی که در برابرشان بود رد شوند در همین حین ناگهان او با نشیمنگاه از اسب به زمین افتاد و پایین تنه‌اش تکه تکه شد. همراهان هراسناک صحنه ماجرا ترک کرده و گفتند این قضیه را برای کسی نقل نمی‌کنیم(ملحقات احقاق الحق، ج27، ص213).


41- خولی بن یزید اصبحی
عصر عاشورا و پس از شهادت سیدالشهدا ارواحنا فداه که تاراج‌گران ابن زیاد به خیام حرم حمله کردند حضرت زینب سلام الله علیها نقل فرموده‌اند که مردی کبود چشم به داخل خیمه آمد و هر آنچه را در آن بود برداشت. سپس زیرانداز امام سجاد علیه السلام را چنان از زیر تنشان کشید که بر روی زمین افتادند.پس از آن حجاب مرا برداشت و گریان گوشواره‌هایم را کشیدو برداشت. حضرت نقل می‌کنند از او پرسیدم:«چنان می‌کنی و می‌گریی؟!»
گفت:«بر مصیبت‌های شما اهل بیت می‌گریم!»
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود:
خداوند دست‌ها و پاهایت را قطع کند و پیش از آتش آخرت تو را به آتش دنیا بسوزاند(مقتل الحسین علیه السلام و مصرع...، ص154).
پس از آنکه سر مطهر سید الشهدا ارواحنا فداه به دست ابن زیاد رسید آن را به خولی سپرد تا به منزل ببرد. او نیز اطاعت کرد. بنا بر نقلی او سر را از عمر سعد گرفت تا به ابن زیاد برساند(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص101)
خولی دو زن داشت یکی ثعلبی/تغلبی و دیگری مضری/اسدی. ابتدا به نزد زن مضری/اسدی‌اش رفت. او از خولی پرسید:«این چیست؟»
خولی گفت:«سر حسین بن علی(علیهما السلام) است. با آن ثروت دنیا را به دست می‌آورم.»
همسرش گفت:«مهیا باش که فردا (قیامت) دشمنت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است. از این به بعد دیگر نه تو شوهر منی و نه من همسر تو.»
سپس با میله‌ای آهنین بر سرش کوبید و رفت. خولی سر مطهر را برداشت و به نزد زن دومش رفت. زن پرسید:«این سر کیست؟»
گفت:«سر یک شورشی(!) که بر ابن زیاد زیاد خروج کرده است.»
هرچه زن از نام او پرسید خولی از پاسخ دادن طفره رفت.سپس سر مطهر را در درون طشتی بر روی خاک گذاشت.
شب هنگام زن که نامش را در منابع نوار(حاشیه وقعه الطف، ص258) ، عیوف(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص219-220) و نیز نورانیه (مدینه المعاجز، ج4، ص90-91)بنت مالک بن عقرب گفته‌اند از خواب بیدار شد و دید که از آن سر تا وسط آسمان نور متصلی به بالا رفته است. به نزدیک آن که رفت شنید آن سر تا به صبح قرآن تلاوت می‌کند و آخرین آیه‌اش این بود: و سیعلم الذین ظلموا...
در اطراف آن سر مبارک همهمه‌ای به گوشش رسید که فهمید تسبیح ملائکه است. پریشان و متحیر به سراغ شوهرش رفت و ماجرا تعریف کرد.سپس از او پرسید:«راستش را بگو. این سر کیست؟»
خولی دوباره جواب قبل را تکرا کرد و گفت:«سر یک شورشی که بر ابن زیاد خروج کرده است. قرار گذاشته‌ایم آن را به نزد یزید ببرم و به ازایش مال فراوان بگیرم.»
زن به اصرار از نامش پرسید. خولی هم به ناچار حقیقت را گفت. زن تا نام مبارک سیدالشهدا ارواحنا فداه را شنید فریادی زد و بیهوش بر زمین افتاد. وقتی به هوش آمد بر شوهرش بانگ زد:«ای بدترین مجوس، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را درباره خاندانش آزردی. آیا از خداوند آسمان و زمین نترسیدی؟ آیا با سر مبارک پسر بهترین زنان عالم سلام الله عليها به دنبال جایزه‌ای؟»
زن سپس گریان از اتاق بیرون رفت. سر را از درون طشت برداشت و آن را در آغوش گرفت و بوسید. مدام آن را می‌بوسید و می‌گریست و می‌گفت:«خداوند قاتلت را لعنت کند. جدت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله را دشمن خویش ساخته است.»
نیمه‌های شب خواب او را در ربود. در خواب دید خانه‌اش شکافت و نور سراسر آن را گرفت. ابری سفید به درون خانه آمد و دو بانو از آن خارج شدند.زن نامشان را پرسید. یکی از آن دو بانو فرمود:
من خدیجه بنت خویلدم و این دخترم فاطمه الزهرا سلام الله علیها.ما هر دو از تو متشکریم. خداوند به تو جزای خیر بدهد. تو در مقام قدس بهشت همنشین ما هستی.
زن از خواب پرید و سر مطهر را همچنان در آغوشش یافت(ر.ک:مدینه المعاجز، ج4، ص124-126؛ مقتل الحسین علیه السلام و مصرع اهل بیته و ...، ص168-169؛ مثیر الاحزان،ص85؛ حاشیه وقعه الطف، ص 258؛ بحارالانوار، ج45، ص125؛ ).
صبح هنگام شوهرش برای گرفتن سر مبارک آمد. هرچه اصرار کرد زن سر مطهر به او نداد و تنها گفت:«مرا طلاق بده که از این پس با تو در زیر یک سقف نخواهم ماند.»
بنا بر برخی روایات، خولی هرچه کرد نتوانست سر مطهر را از زنش بگیرد و در نهایت دستش را به خون همسرش آلوده ساخت و او را به شهادت رساند(مدینه المعاجز، ج4، ص126 ).
گاه در منابع گزارش‌هایی یافت می‌شود در این باره که مشابه ماجرای فوق در صومعه راهبی اتفاق افتاده است. هر دو گزارش با هم قابل جمع هستند و مانعی برای جمع وجود ندارد.گفته شده در مسیر شام خولی و همراهانش در کنار صومعه‌ای اتراق کردند. شب که فرا رسید راهب همهمه تسبیح و تقدیس به گوشش می‌رسید و نورهایی که از زمین به آسمان می‌رفت چشمانش را خیره ساخته بود. ملائک را می‌دید که صف به صف نزد آن سر مبارک می‌آیند و عرضه می‌دارند:
السلام علیک یابن رسول الله
السلام علیک یا اباعبدالله
راهب از دیدن این صحنه‌ها به جزع می‌افتد. صبح‌گاه به نزد آن رفته و از هویت صاحب سر مطهر می‌پرسد. خولی می‌گوید:«حسین بن علی بن ابی‌طالب که مادرش فاطمه زهرا و جدش محمد مصطفی (علیهم السلام) بود.»
راهب گفت:«وای برشما که اطاعتش نکردید. راست گفته بودند که هرگاه او کشته شود آسمان خون خواهد بارید. این حالت تنها درصورتی اتفاق می‌افتد که پیامبر یا وصی پیامبری کشته شود. قدری این سر مطهر را به نزد من بگذارید. آن را به شما بازخواهم گرداند.»
خولی گفت:«این بسته را تنها نزد یزید باز خواهم کرد تا جایزه را بگیرم.»
راهب گفت:«جایزه‌ات چقدر است؟»
گفت:«ده هزار درهم.»
راهب ده هزار درهم به خولی داد و سر مطهر را گرفت. راهب می‌گریست و سر را می‌بوسید و می‌گفت:«یا اباعبدالله چقدر است سخت است برایم که در راه تو شهید و قربانی نشدم....ولی آن هنگام که به محضر جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدی برای من شاهد باش که شهادت دادم: خدایی جز خدای واحد متعال نیست، محمد صلی الله علیه و آله رسول اوست و علی علیه السلام ولی خدا.»سپس سر مطهر را به ایشان بازگرداند.
آنان که دراهم را میان خویش قسمت کرده بودند به ناگاه دیدند سکه‌ها به سفال بدل گشته و بر روی آن نوشته شده : و سیعلم الذین ظلموا....
خولی به همراهان گفت:«این ماجرا را از دیگران مخفی بدارید مباد که مایه طعن و تمسخر ما شود.»(مقتل الحسین علیه السلام و مصرع اهل بیته ....،ص189-192)
مختار او را در حالی که با زنبیلی از حصیر خرما به سر در مستراح خانه‌اش پنهان شده بود یافت و کشت. سپس بدنش را سوزاندند. در بسیاری از منابع گفته شده همسرش زیرکانه مخفی‌گاه او را به یاران مختار نشان می‌دهد (بحارالانوار، ج45، ص374؛ حاشیه وقعه الطف، ص 253؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص219-220؛ مدینه المعاجز، ج4، ص90-91؛ تجارب الامم، ج2، ص151؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص374). با توجه به ماجرای کشته شدن همسر دوم خولی به دست او، بعید نیست که این همسر اولش باشد.
مختار پیش از کشتن او شرح جنایاتش را عاشورا می‌پرسد. خولی هم به تفصیل ماجرای عصر عاشورا تعریف می‌کند. مختار قسم می‌خورد که دعای حضرت زینب سلام الله علیها را اجابت نماید؛ از این رو ابتدا دست‌ها و پاهایش را قطع می‌کند و سپس او را در آتش می‌سوزاند (مقتل الحسین علیه السلام و مصرع...، ص154)
ادامه دارد ...
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید