
01-06-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گفتنيهاي تاريخ
فتح نامه - خاطره اي خواندني از ارفع الدوله
شخص نشسته روي صندلي سمت چپ ارفع الدوله مي باشد
از خواص حكومت هاي جابر و ديكتاتوري ، يكي هم پرورش و توسعه رياكاري ، نفاق و دروغ است .
به طوري كه كم كم در اينگونه حكومت ها همه مسئولين ريز و درشت به هم دروغ مي گويند و حقايق را وارونه جلوه مي دهند ! با آنكه همه از اين واقعيت مطلع هستند اما به روي همديگر نمي آورند و دروغ يكديگر را راست مي نگارند !
ارفع الدوله كه در روزگار پنج پادشاه زيسته و مناصب حكومتي داشته است ضمن بيان خاطرات خود از يك جنگ موهوم و پيروزي كذايي چنين مي نويسد :
« ... سيصد تومان فوق العاده براي تهيه اين سفر به ما دادند ، مواجب من هم مثل سايرين ماهي شصت تومان بود .»
از طرف صاحب اختيار به ما حكم شد بايد شب حركت كنيم و به همه گفتند كه راه لطف آباد و قوچان را پيش خواهيم گرفت .
صاحب اختيار امر داد كه راه كلات نادري را پيش برويم .
در اول سفر همه مانديم مات و متحير كه چه اتفاق افتاده كه راه را عوض كرده اند .
تا صبخ رانديم و حوالي ظهر رسيديم به كلات نادري .
از مشهد تا آنجا من لباس آجوداني
و لايعهد را پوشيده بودم .
شب ديگر بعد شام ، آدم صاحب اختيار آمد و گفت صاحب اختيار فرمودند بيائيد آن جا « مجلس مشورت عسگري » خواهد بود ، رفتم ديدم تمام سران لشكري آنجا هستند .
با سرتيپ فوج وارد شدم ، گفتند از سرخس به مشهد قاصد فرستاده و نوشته بودند كه يك نفر سيد سياه پوش كه نقاب سياه دارد در مرو پيدا شده و سي هزار نفر از تركمن ها را دور خود جمع كرده و خيال تسخير خراسان را دارد و گفته من امام زمان هستم كه آمده ام ! و از اين عده نصفش را به طرف مشهد خواهد فرستاد و شانزده هزار هم به طرف كلات و قوچان دره گز كه يكبار كار خراسان را تمام كنند .
تكليف شما اين است كه الساعه با سوارها كه حاضرند بايد شبانه حركت كرده برويد در آنجا در حصار منتظر دستورالعمل باشيد .
راه افتاديم .
تا صبح رانديم ، فردا قدري به ظهر مانده زير تپه يكي از چاووش ها با عجله آمد و گفت :
سوارهاي سيد از دورنمايان است ! رفتيم بالاي تپه ، ديدم واقعا از دور گرد و خاك بلنده شده ، آن وقت چاووش ها و مشرف ها جمع شدند دور من ، گفتند مادويست نفر كه نمي توانيم با هزارها نفر بجنگيم ، اجازه بدهيد فرار كنيم .
من گفتم : اولا اجازه نمي دهم وانگهي اگر اجازه هم بدهم اسب ها به كلي خسته اند و نمي توانيم فرار كنيم ! همه مصمم شدند كه سنگر بندي كنند .
در مدت كمي آنقدر سنگ جمع كردند كه توانستند همگي پشت آن بنشينند ، يك «رولور» دست من بود و يك « رولور» دست عسگر بيك و تفنگ دست
عين علي ، به سوارها سرمشق شديم . سوارها كه دستشان به چاتمه بود مهيا شدند ، اغلب اين تفنگها گلوله نداشت ، پنبه و باروت بود ! بعد از مدتها انتظار ديديم سيصد شتر با بار كه تماما آرد و گندم بود با وكيل خرج قزاق هاي روس كه از « مرو» خريده اند به عشق آباد مي روند .
اين وضع را كه ديدند آمدند پرسيدند اينجا چرا نشسته ايد ؟
سوارهاي ما گفتند كه منتظر سيدسياهپوش كذاب هستيم كه شنيديم سي هزار قشون جمع كرده !
خيلي خنديدند، گفتند مگر نمي دانيد كه « مرو » و اين صفخات تماما تركمن هستند و ژنرال سكوبولف آن ها را داخل مملكت روس كرده ، كي اجازه مي دهد كه سيد سياهپوش آنجا لشكر بگيرد ؟ بعد از آنكه اين اطلاعات را شنيدم و شتربان ها رفتند ، من گفتم اسب ها را بياورند سوار شديم برويم حصار .
مشرف ها و چاووش ها متفقا گفتند كه كجا برويم ؟!
بعد از اين فتح بزرگ كه ما كرديم تا
« فتح نامه » به كلات نفرستيم نخواهيم رفت ! خنديدم و گفتم بابا كدام فتح را شما كرديد ؟
كدام فتحنامه ؟
گفتند معلوم مي شود وضع حاكم اين سرحدرانمي دانيد ، وقتي كه اين ها يك امتيازي و يا لقب نشاني تهران بگيرند سوار مي شوند مي روند در صحراي تركمن ، يك چوپان فقير كه مي بينند ، سر او رامي برند و با يك فتح نامه به تهران مي فرستند و هر چه مي خواهند بدين وسيله از دولت مي گيرند .
در اين بين راپرتي از قول من نوشتند وپيش من اوردند تا من هم امضا ومهر كنم . خواندم ، ديدم نوشته ام كه : « امروز حوالي ظهر همين كه از دور ديديم سوارهاي سيد سياه پوش به طرف حصار مي آيند از اسب ها پياده شده اسب ها را به بوته ها بستيم ، تقريبا چهار پنج هزار نفر بودند ، در يك شليك چندين نفر را به خاك انداختيم ، كشته هاي خود را برداشته فرار كردند ... باقي بسته به مراحم اولياي دولت است!»
گفتيم امضا نمي كنم . خنديد و گفتند معلوم مي شود كه شما از فرنگ آمده ايد و از اين طرف هيچ خبر نداريد . براي سكوت آن ها فقط آن راپرت را مهر كردم و يقين داشتم كه صاحب منصبان بزرگ و سرتيپ ها اين قضيه را تحقيق خواهند كرد .
فتح نامه رافرستادند به كلات به شوراي نظامي .
بعدا ديدم آن سوار كه فرستاده بوديم برگشت به سه سوار ديگر و يك كاغذ مهر و موم شده .
در آن كاغذ خيلي تمجيد از اين جسارت و فتح كرده ونوشته بودند :
« سيصد تومان به رسم انعام فرستاديم .ميان همه به طور عادلانه تقسيم كنيد !»
از قراري كه شنيديم و يقين شد ، شوراي نظامي اين فتح نامه را به تهران فرستاده و از تهران دو قبضه شمشير مرصع و مذهب امير توماني و پنج هزار تومان انعام گرفته بودند ...»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|