چه بسيار شب ها در خيال خويش گفتم ز موي او بر موي خويش وصلتي سازم ....ديري است از اين آرزويم با خود افسانه ها سازم....
هر نفسي كه فرو مي برم عشق نعره اي ميزند در درون آشفته ام و ميگويد بخوان و بخوان ..چه بخوانم؟؟؟ ميگويد بيا و بيا ..به كجا آيم؟؟؟
گفتي با توام در هر كجا....اين روا نيست مستي بخشي و بعد از آن ناز كني ....ناز كني , مستي كني و از ياد بري مارا !!!
خدا را گو لطفي بكند تا كه شايد تاري ز مويش به موي خويش وصلتي سازم.................
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد
هزار جان گرامی فدای جانانه
من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش
نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه
مرا به دور لب دوست هست پیمانی
که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه
حضرت حافظ

__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear