نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 01-11-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

و همچنین نگاه کنید به شعر "سرود آن کس که از کوچه به خانه باز می گرد"، "و حسرتی") از کتاب مرثیه‌های خاک که در آن عشق آیدا را به مثابه زایشی در چهل سالگی برای خود می‌داند.) عشق به آیدا در شرایطی رخ می‌دهد که شاعر از آدم‌ها و بویناکی دنیاهاشان خسته شده و طالب پناهگاهی در عزلت است:

مرا دیگر انگیزه سفر نیست
مرا دیگر هوای سفری به سر نیست
قطاری که نیمه شبان نعره کشان از ده ما می‌گذرد
آسمان مرا کوچک نمی‌کند
و جاده‌ای که از گرده پل می‌گذرد
آرزوی مرا با خود به افق‌های دیگر نمی‌برد
آدم‌ها و بویناکی دنیاهاشان یکسر
دوزخی ست در کتابی که من آن را
لغت به لغت از بر کرده‌ام
تا راز بلند انزوا را دریابم (جاده ای آن سوی پل)
این عشق برای او به مثابه بازگشت از شهر به ده و از اجتماع به طبیعت است.
و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریز از شهر که با هزار انگشت، به وقاحت پاکی آسمان را متهم می‌کند (آیدا در آینه)
و همچنین:
عشق ما دهکده‌ای است که هرگز به خواب نمی‌رود
نه به شبان و
نه به روز.
و جنبش و شور و حیات
یک دم در آن فرو نمی‌نشیند (سرود پنجم)
رکسانا زن مه آلود اکنون در آیدا بدن می‌یابد و چهره‌ای واقعی به خود می‌گیرد:
بوسه‌های تو
گنجشکان پرگوی باغند
و پستانهایت کندوی کوهستان هاست (سرود برای سپاس و پرستش )
کیستی که من این گونه به اعتماد
نام خود را
با تو می‌گویم
کلید خانه‌ام را
در دستت می‌گذارم
نان شادی‌هایم را
با تو قسمت می‌کنم
به کنارت می‌نشینم و بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می‌روم (سرود آشنایی)



...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید