
01-11-2010
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روزی روزگاری احمد شاملو
«باید استاد و فرود آمد
/ بر آستان دری كه كوبه ندارد...»
شاملو در سالهای آخر زندگی به یك نوع شك فلسفی رسیده بود و حیرت و سرگردانی كه حاصل آن یاس فلسفی است، در آخرین سرودههایش بسیار مشهود است. در این شعرها از «حیرت بی حاصلی»، از «انتظار بی بیهوده» و از «تكرار بی حاصل حیات» سخن میگوید.
«حضوری مشكوك در درون
و
/ حضوری مشكوك در برون
/ مرزی مشكوك میان برون و درون
/ چشم بر جلوه هستی گشودن و
/ چشم از حیات بربستن و
/ باز گرسنه گداوار
/ دیده به زندگی گشودن
/ مردن و بازآمدن و دیگر باره بمردن...»
آخرین مجموعه شعر شاملو «حدیث بی قراری ماهان است» كه در سال 1379 منتشر شده است. اكنون شاعر سالهای بیماری، آزردگی، سالخوردگی و تنهایی را میگذراند. بیشتر شعرها حدیث نفس و حكایت بی قراری و حاصل درد و رنج و خستگی است. سراسر زندگی احمد شاملو در نبردی بی امان با برون و جدالی سخت تر با خویشتن خویش و در فاصله ای بین شك و یقین سپری شده است. شاعر كه زمانی بانگ برمیكشید «از آستان» یاس، و از «یقین» بازیافته سخن میگفت، در پیرانه سری از «سكوی باور بی یقین» میگوید: «اكنون كه سراچه اعجاز پس پشت میگذارم / به جز آه حسرتی با من نیست...»
شاملو در واپسین سالهای زندگی، به یاد جوانی و آرزوهای برباد رفته، هنوز از امید دست نشسته است و به انتظار آن مرگ را به نظاره گرفته است.
«من و خورشید را هنوز
/ امید دیداری هست
/ هرچند روز من
/ آری
/ به پایان خویش نزدیك میشود»
شاملو تا پایان عمر در شعرش علیه ابتذال، علیه سلطه و اقتدار بومی جهانی، علیه بی عدالتی و ستم، علیه سفاهت و نابكاری جنگید و عمری دراز در آثارش تلاش كرد تا از زوال سلیقه عمومی جلوگیری كند. به راستی شاملو تناقض شگفتانگیزی است. هم در زندگی و هم در آثارش. شعر را از شاعران غرب میآموزد اما نگاهش به خود و پیرامونش متاثر از شاعران نامی ایران است. شاملو چكیده تفكر و اندیشههای گوناگون در تاریخ ادبیات ایران است. او حماسه را از فردوسی، صلابت و شهامت و شجاعت را از ناصر خسرو، عشق و انسان دوستی و رندی را از سعدی و حافظ، شك و خرد و عصیان را از خیام و سرخوشی و شوریدگی را زمانی كه جانش از امید سرشار است از مولوی به ارث برده است.
شاملو سخنگوی دردهای جامعه و فراتر از مسلك و ایدئولوژی است و به دغدغههای پایدار بشری كه فارغ از زمان و مكانند میپردازد.
«مسلكها به جز بهانه دعوایی نیست
/ بر سر كرسی اقتداری،
/ و انسان
/ دریغا كه به درد قرونش/
خو كرده است...»
در كنار شعر كه هنر اصلی او بود، تقریبا در تمام حوزههای فرهنگ و ادبیات فعال بود: نوشتن داستان كوتاه و نمایشنامه، ترجمه رمان، نمایشنامه و قصههای كوتاه، ترجمه شعر جهان، شعر و قصه برای كودكان، صدها مقاله، یادداشت و سخنرانی، روزنامه نگاری، تحقیق و تصحیح متون، و از همه اینها مهم تر دایره المعارف بزرگ فرهنگ عامه به نام »كتاب كوچه« در كارنامه عمر پرثمر او چشم را خیره میكند. شاملو حتی در سالهای پایانی زندگی اش در حالی كه یك پایش را از دست داده بود و بیماری، جسم و روحش را میفشرد، هرگز از كار دست نكشید و بی رحمانه خودش را مصرف میكرد. كسی كه در چنین شرایط دشواری، هفت سال آخر عمرش را به ترجمه دو هزار صفحه «دن آرام» اختصاص میدهد و جانش را به تمام پشتوانه آن میكند، بی شك رسالتی بزرگ را پیش روی داشته است.
«مرا عظیم تر از این آرزویی نمانده است
كه به جست وجوی فریادی گمشده برخیزم
ای تمامیدروازههای جهان!
مرا به بازیافتن فریاد گم شده خویش
مردی كنید...»



__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|