
01-11-2010
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سهراب سپهرى و فروغ فرخ زاد
سپهرى كه امروز خیلى از شاعران تحت تاثیر زبان اویند، خودش هم زمانى تحت تاثیر زبان نیما بوده است. شعر «مرغ معما» این تاثیر را نشان مىدهد:
دیرزمانى ست روى شاخه این بید
مرغى بنشسته كو به رنگ معماست
نیست هماهنگ او صدایى، رنگى.
چون من در این دیار، تنها، تنهاست.
تاثیر نیما در شعر «روشن شب» بیشتر به چشم مىخورد. یك تكه از این شعر را مىشنوید:
روشن است آتش درون شب
وز پس دودش
طرحى از ویرانههاى دور
گر به گوش آید صدایى خشك
استخوان مرده مىلغزد درون گور.
دیرگاهى ماند اجاقم سرد
و چراغم بى نصیب از نور
كه یادآور آن شعر نیما است كه مىگوید:
بر مسیر خامش جنگل
مانده از شبهاى دورادور
سنگچینى از اجاقى خرد
در اولین كتاب شعر سهراب سپهرى از عرفان گرایى خبرى نیست و شعرها رنگ اجتماعى دارد و شاعر هنوز خود را نیافته است. شعرهاى «دنگ»، «نایاب»، «مرگ رنگ»، «دریا و مرد»، «نقش» و «سرگذشت» رنگى تند از نیما دارند. مخصوصاً این تكه از سرگذشت:
صبح آن شب، كه به دریا موجى
تن نمىكوفت به موجى دیگر،
چشم ماهى گیران دید
قایقى را به ره آب كه داشت
بر لب از حادثه تلخ شب پیش خبر
پس كشاندند سوى ساحل خواب آلودش
به همان جاى كه هست
در همین لحظه غمناك بجا
و به نزدیكى و
مىخروشد دریا
وز ره دور فرا مىرسد آن موج كه مىگوید باز
از شبى توفانى
داستانى نه دراز.
كتاب «مرگ رنگ» بیست و دو شعر دارد.
بعد مىرسیم به كتاب «زندگى خوابها» كه بیست و چهار سال پیش به چاپ رسیده است و پانزده شعر دارد. سهراب سپهرى در این كتاب انگار خواسته است خود را از زیر نفوذ نیما برهاند. او حتى وزن نیمایى را كنار گذاشته است و شعرهایش در «زندگى خوابها» وزنى خاص دارد. سپهرى در این كتاب یك پله بالاتر مىرود و كم كم به خودش نزدیك مى شود. «فانوس خیس» شعرى از این كتاب است كه تكه اى از آن را مىشنوید (و حالا مىخوانید!):
روى علفها چكیده ام
من شبنم خواب آلود یك ستاره ام
كه روى علفهاى تاریكى چكیده ام
جایم اینجا نبود.
نجواى نمناك علفها را مى شنوم
جایم اینجا نبود.
فانوس
در گهواره خروشان دریا شست وشو مىكند.
كجا مىرود این فانوس.
این فانوس دریاپرست پرعطش مست؟
شعر معروف «لولوى شیشهها» كه بارها آن را در جنگهاى شعر امروز خواندهایم، در همین كتاب است كه چنین آغازى دارد:
در این اتاق تهى پیكر
انسان مه آلود!
نگاهت به حلقه كدام در آویخته؟
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|