جاي تو بوده ام عزيز.......
فراز و نشيبت ميدهد او تا او را دريابي........
او را يافتم و بي نياز شدم
اما لحظه اي انديشه كردم و انديشه مرا به نا كجا آباد برد
عاشقي لا ابالي براي او بودم
نميدانم چه شد , غير او در نظرم آمد
دست و پا بسته شدم ..
ناگه تيري از سوي او آمد و هستيم بر باد داد
اما جان را سپر كردم ..زره برتن نكردم در برابر تير خوشش...
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا
گفتا که من خربندهام پس بایزیدش گفت رو
یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
اين تيري كه به سوي تو آمده را از سوي او بدان و جانت سپر كن
سرانجامش خوشست
فلک به ناله شد از بس دعا و زاری من
چو بخت یار نباشد دعا چه سود کند
مگو چنین تو چه دانی بلا دریست نهان
خدای داند و بس کاین بلا چه سود کند
برو به نزد خداوند شمس تبریزی
فقیر او شو جانا غنا چه سود کند
__________________
There's a fire starting in my heart Reaching a fever pitch and It's bringing me out the dark Finally I can see you crystal clear
ویرایش توسط آريانا : 01-13-2010 در ساعت 03:31 AM
|