نمایش پست تنها
  #23  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خواب شگفت انگيز عشقى


خواب شگفت انگيز عشقى

ميرزاده عشقى فرزند ابوالقاسم همدانى شاعر و فوق العاده حساس بود. وى درجريان جنگ جهانى جزء مهاجرين ايرانى بود و پس از مراجعه از زمره مخالفين 1919 بودو در دوره پنجم مجلس به مدرس و طرفداران او خيلى نزديك بود و در( 24 ذيقعده 1342اولين شماره روزنامه) (قرن بيستم)منتشر كرد. در روزنامه اش نيش هاى زهر آلودى به سردار زد. كه از زخم هر خنجرى مؤ ثرتر و كارى تر بود چندى بعد عشقى خوابى ديده بود كه جريانش را براى ملك الشعراء بهار اينگونه تعريف كرد.


(خواب ديدم كه در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم در حين گردش ‍ دخترى فرنگى مثل آنكه با من سابقه آشنايى داشت نزديك آمده بناى گله گزارى و بالاخره تشدد و تغيررا گذاشت و با طپانچه اى كه در دست داشت شش گلوله به طرف من خالى نمود بر اثرصداى گلوله افراد پليس ‍ ريختند و مرا دستگير كرده در درشكه نشاندند كه به نظميه ببرند در بين راه من هر چه فرياد مى كردم كه آخر مرا كجا مى بريد شما بايد ضارب رادستگير كنيد نه مرا، كسى به حرفم گوش نمى داد تا مرا به نظميه بردند و در آنجابه اطاقى شبيه زيرزمينى كشانيده محبوس كردند آن اطاق فقط يك روزنه داشت كه از آن روشنايى به درون مى تابيد من با وحشتى كه داشتم چشم به آن روزنه دوخته بودم ناگهان ديدم شروع به خاكريزى شد و تدريجا آن روزنه گرفته شد و من احساس كردم آنجا قبرى است ...)

هنگامى كه ميرزا عشقى اين خواب را حكايت مى كرد قيافه بهم زده وحشتناكى داشت و به
دوستانش پيشنهاد مى كند براى فرار از كشته شدن به طور ناشناس به روسيه فراركنيم و مقدمات سفر را فراهم مى كند و قرار مى شود روز چهارشنبه زمان حركت باشد.
در روز سه شنبه دوستش رحيم زاده صفوى انتظار او را مى كشيد ولى خبرى از او نمى رسد لذا نوكرى را به خانه عشقى مى فرستد.
نوكر رحيم زاده صفوى حدود دو ساعت قبل از ظهر به خانه عشقى مى رسد و مى بيند كه سر كوچه اتومبيلى ايستاده و دو نفر به سرعت به طرف آن مى روند كه سوار شوند و ازآن طرف صداى زنهاى همسايه را مى شنود كه فرياد مى كنند(خونخوارها جوان ناكام راكشتند) و عجب آن است كه در آن كوچه هيچ گاه منطقه گشت پليس و ماءمورين تاءمينات نبوده در ظرف يك لحظه چند نفر پليس و ماءمور امنيتى دوان دوان مى آيند و مانند اشخاصى كه از آغاز و انجام قضيه مطلع باشند به خانه عشقى ريخته شاعر مجروح را بيرون كشيده در يك درشكه كه در سر كوچه آماده بود مى نشانند، عشقى كه چشمش به محمد خان نوكر رحيم زاده صفوى مى افتد فرياد مى زند(محمد خان به رفقا بگو به داد من برسند)محمد خان از اين پاسبانها بپرس مرا كجا مى برند؟(بابا من نمى خواهم به مريضخانه نظميه بيايم ، مرا به مريضخانه آمريكايى ببريد)
و همين طور جملات را در خيابانها مخصوصا در خيابان شاه آباد با فرياد تكرار مى كرد،اما پليسها گويا دستور مخصوصى داشتند و در اثر داد و فرياد عشقى راضى مى شونداول او را به كميسارياى دولت ببرند كه از آنجا مطابق ميل او به مريضخانه آمريكايى منتقل شود اما همين كه درشكه به در كميساريا مى رسدرئيس كميساريا به پليس ها فحاشى كرده مى گويد: چرا به نظميه نمى برند.
به ملك الشعراء بهار در مجلس خبر مى دهند كه عشقى او را در مريضخانه شهربانى خواسته بلافاصله به شهربانى مى رود به او مى گويند بايد از در طويله سواربرويد كه مريضخانه آنجاست .
طويله سوار حياط بزرگى داشت و در سمت چپ چهار اطاق كوخ مانند كه سقف آنها گنبدى بود و مريضخانه نظميه را تشكيل مى داد. اطاق اولى يك در به حياط طويله داشت و يكى دو پنجره به آن خيابان باز مى شد از اطاق دومى دربندى به اطاق سومى راه داشت وبقيه اطاق ها هيچگونه در و پنجره به خارج نداشت و روشنايى هر يك از آن اطاقها از يكروزنه مى رسيد كه در وسط گنبدى سقف قرار داست .
ملك الشعراء چون وضع را چنين ديد
رو كرد به رحيم زاده صفوى و گفت :
خواب عشقى زير زمين و روزنه راتماشا كن ، آنوقت صفوى خواب عشقى را بياد آورده وقتى نگاه مى كند در اطاق چهارمى يك تختخواب مى بيند كه ميرزاده عشقى روى آن به خواب ابدى رفته و نور آفتاب از روزنه سقف به سينه او افتاده و شايد در آن لحظه كه عشقى براى آخرين دم چشم بر هم مى نهادنور آن روزنه به صورت آن مى تابيد. اين نكته كه ميرزاده عشقى هنگاميكه چشم بر هم مى گذارده است مژگان او تدريجا روى هم مى افتاده مانند همان حالتى بوده است كه شاعر در خواب ديده بود كه جلوى روزنه به تدريج خاك ريز شده راه نور بسته گشت .


مكى . حسين(تاريخ بيست ساله ايران جلد سوم ص 55.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید