درشبی غم انگیز
پس از هیاهوی تکراری روزانه
در پناه اتاق تنهاییم
سکوت را اختیار کردم.
آنجا که کنج دیوارش،
فقط پذیرای پشت تکیه زده من و زانوی بغل کردمه.
آنجا که آسمان آبیش،تیره و پر ستارست.
آنجا که ماهش هرشب یکجور رخ می نماید.
آنجا که اشک هم زندایست.
همانند قلب پرتپشم.
همانند دستان درهم پیچیده ام