نمی دانم از فراق تو بنالم يا از غريبی خودم؟
نمی دانم تورا بخوانم که بر گردی ياخودم رادعاکنم که بيايم؟
از اين بسوزم که نيستی يا از آن بنالم که چرا هستم؟
هيچ می گويی اسيری داشتی حالش چه شد،
خسته ی من نيمه جانی داشت احوالش چه شد.
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
|