
01-24-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خليفه كينه توز
خليفه كينه توز
چون عمروليث صفارى برادر يعقوب ليث بدست سپاهيان اميراسماعيل سامانى اسير گرديد، معتضد خليفه عباسى بسيارخوشحال شد و براى اسماعيل خلعت فرستاد و جميع ولاياتى را كه در دست عمرو بود به او واگذاشت .
اسماعيل نيز عمرو را با غل و زنجير به بغداد پيش معتضد فرستاد.
گماشتگان معتضد عمرو را بر شترى لنگ و گوژ پشت و بلند قامت سوار كردند و مدتى در كوچه هاى بغداد به خوارى گرداندند و سپس او را زندانى نمودند.
عمروليث تازمانى كه معتضد در حيات بود در زندان وى به سر مى برد.
اين خليفه كينه كش درحال احتضار يكى از خادمان خود را خواست و چون ديگر قدرت تكلم نداشت به اشاره دست به روى گلوگاه و يك چشم خود به او فهماند كه اعور را بكشد زيرا كه عمروليث از يك چشم محروم بود.
خادم نخواست كه دست خود به خون عمروليث بيالايد.
مخصوصا كه معتضد در حال نزع بود.
به همين جهت از اجراى امر او خوددارى نمود و چون مكتفى به جانشينى معتضد به بغداد رسيد از وزير خليفه حال عمروليث را پرسيد وزير گفت:
در حياتست .
مكتفى كه در ايام اقامت در رى از عمر ونيكيها ديده بود از اين خبر بسيار مسرور شد اما وزير تيره ضمير نهانى كسى را به قتل عمرو در زندان فرستاد و به مكتفى خليفه جديد چنين فهماند كه اوقبل از رسيدن خليفه به بغداد به قتل رسيده بوده است .
عباس اقبالى آشتيانى تاريخ ايران ص 210.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|