
01-24-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عاقبت زن خليفه اموى
روزى حاجب خيزران زن خليفه مهدى عباسى به نزد وى آمد و گفت :
زنى نيكوصورت بر در سراست كه جامه اى كهنه بر تن دارد كه از هر طرف كه بخواهد تن خودرا بپوشاند جانب ديگرى برهنه گردد و تقاضاى حضور دارد،
خيزران بنا به توصيه اطرافيان اجازه ورود را به آن زن داد.
چون به حضور خيزران رسيد از او پرسيد كيستى ؟
گفت : من(مزنه)زن مروان بن محمد آخرين خليفه اموى هستم كه در زمان او ابومسلم قيام نمود و خلافت را به خاندان بنى عباس منتقل كرد،
زينب دختر سليمان بن على يكى از زنان محترم بنى عباس در مجلس بود و تا نام مزنه را شنيد اين جريان در خاطرش خطور كردكه چون ابراهيم امام از فرزندان عباس عليه بنى اميه قيام نمود و مروان بر او دست يافت او را به دار زد و براى عبرت ديگران او را مدتى بر سر دار نگه داشت و جمعى از زنان بنى عباس نزد همين مزنه رفتند كه نزد شوهر خود مروان شفاعت نما تا ابراهيم را از دارفرود آورند و به سخن آنان توجهى نكرد و گفت:
زنان را در اين گونه امور چكار است ؟
لذا رو كرد به مزنه و گفت :
خدا را سپاس مى گويم كه جاه وجلال و دولت و اقبال تو به زوال رفت و بدين روز گرفتار شدى هيچ به ياد دارى درآن موقع كه جمعى از زنان بنى عباس براى شفاعت نزد تو آمدند و تو به خواسته آنها توجهى ننمودى و الحمدلله كه ثروت و عزت تو به ذلت مبدل گشت .
مزنه چون اين سخنان را بشنيد به زينب گفت :
اى دختر عم از مكافاتى كه من ديدم بركرده هاى بد خويش ، در اين مدت به نزديك تو كدام خوش آمده است كه اقتداء به من كنى تا تو را نيز اين مرتبه حاصل گردد،
اين گفت و با عجله برخاست و از نزد خيزران برفت .
بزم ايران ص 156.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|