
01-24-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عبدالله زبير بر سر دار
عبدالله زبير بر سر دار
گويند چون ميان حجاج بن يوسف ثقفى و عبدالله بن زبير جنگ در گرفت و ابن زبير دانست كه نيروى جنگ ندارد، نزد مادرش اسماء دختر ابى بكر رفت و گفت :
اى مادرچگونه بامداد كردى .
اسماء گفت :
همانا در مردن آسايش است اما من دوست ندارم كه بميرم مگر بعد از دو كار.
يا كشته شوى و تو را نزد خدا اندوخته گيرم يا پيروز گردى وچشم من روشن شود.
عبدالله گفت :
اى مادر، مى ترسم اگر اين مردم را بكشند، مثله ام كنند.
اسماء گفت :
اى پسر جانم گوسفند هر گاه سرش بريده شد از اينكه پوستش بكنند،درد نمى كشد.
عبدالله گفت :
سپاس خدايى را كه توفيقت داد و دلت را محكم ساخت .
آنگاه بيرون رفت و پياده جنگ كرد تا كشته شد و بدنش را به دار آويختند و سه روز يا هفت روز بر دار بماند تا اينكه مادرش اسماء كه پيرزنى صد ساله و نابينا بود بسوی جنازه آمد.
حجاج گفت : اين زن كيست ؟
گفتند: مادر ابن زبير.
پس دستور داد تا او را فرود آوردند.
ترجمه تاريخ يعقوبى ج 2 ص 215.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|