نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 01-24-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خواب بامداد


خواب بامداد
حكايت شده است كه مهدى خليفه عباسى بامدادى به على بن يقطين و جماعتى ازهمنشينان خود گفت :
امروز بامداد گرسنه ام پس نان و گوشت سردى براى وى آوردند وخورد و ديگران هم با او خوردند سپس گفت :
من در اين اطاق مى روم و در آن مى خوابم مرابيدار نكنيد تا خودم بيدار شوم .
آنگاه به اطاق رفت و خوابيد و آنان هم در ايوان خوابيدند، ناگهان با صداى گريه وى از خواب پريدند.
پس با شتاب نزد وى رفتند واحوال پرس وى شدند.
گفت : آنچه من ديدم شما هم ديديد؟
گفتند ما كه چيزى نديديم .
گفت : پيرمردى را ديدم كه او را در ميان صد هزار نفر ببينم خواهم شناخت . ديدم كه بازوى در اين اطاق را گرفته و مى گفت : گوئى اين كاخ را مى بينم كه اهل آن هلاك شده اند، و عمارت و خانه هايش خالى مانده و سرور كاخ نشين پس از خوشى وپادشاهى به گورى منتقل شده كه سنگهاى آن بر او بار شده است . و جز يادى وداستانى از او باقى نمانده است .
زنانش با صداى بلند بر وى شيون مى كنند. مهدى پس از اين پيشامد ده روز بيشتر زنده نماند.

ترجمه تاريخ يعقوبى ج 2 ص 404.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید