
01-25-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خاك ايران بر دوش مسلمين
خاك ايران بر دوش مسلمين
در تاريخ آمده است در جريان جنگ قادسيه چون نمايندگان سپاه اسلام به حضوريزدگرد پادشاه ساسانى رسيدند يكى از آنها به او گفت :
ما از شما مى خواهيم كه دين ما را قبول كنيد و اگر نپذيريد جزيه را بپردازيد و گرنه با شما جنگ خواهيم نمود.
يزگرد گفت : اگر غرور دامن شما را گرفته است مغرور نشويد و اگر مشقت و گرسنگى باعث اين گستاخى شده ما براى قوت ضرورى شما مبلغى مقرر مى داريم و به شمالباس مى دهيم و پادشاهى براى شما معين خواهيم كرد كه نسبت به شما مهربان باشد.
آنگاه مغيره بن زراره گفت :
آنچه را در مشقت و بدبختى و گرسنگى عرب وصف نمودى چنين بود و بدتر از آن هم بود ولى امروز عرب به جنگ مخالفين دين خود برخاسته مگراينكه تسليم شوند و يا جزيه بدهند و يا آماده جنگ باشند.
سپس به شاه خطاب كرده گفت : جزيه را قبول كن كه با خضوع و خوارى بپردازى وگرنه حاكم ميان ما و تو شمشير است يا اينكه اسلام را اختيار كنى .
يزدگرد گفت :
با چنين سخنى با من روبرو مى شوى ؟
اگر كشتن نماينده رسول خدا روا بود تو را مى كشتم .
آنگاه دستور داد يك بار خاك حاضر كنند و بر دوش رئيس آنهاحمل كنند و او را با همين بار از دروازه مدائن اخراج كنند.
سپس با آنها گفت : نزد امير خود برگرديد و بگوئيد كه من رستم را فرستاده ام كه اوهمه شما را زير خاك نهان كند. همه را در خندق قادسيه دفن نمايد و بعد او را به كشورشما خواهم فرستاد كه شما با جنگ داخلى خود سرگرم و مبتلا كند.
آنگاه كار شاپوررا تكرار خواهم كرد (شاپور ذوالاكتاف كتف اعراب را سوراخ كرده و طناب از آنها عبور مى داد و آنها را به هم مى بست ) آنگاه عاصم بن عمرو برخاست و گفت :
من رئيس و اشراف اين نمايندگان هستم.
بار خاك را برداشت و بر دوش گرفت و با همانحال از ايوان و كاخ خارج شد تا به مركب خود رسيد سوار شد و خاك را همراه برد تا برسعد بن ابى وقاص وارد شد و به او گفت :
مژده باد كه خداوند خاك آنها را به ما داد.
آنگاه يزدگرد خطاب به اطرافيان خود گفت :
من در ميان عرب مانند اينها كسى نديده ونشناخته ام آنها كارى كه مى خواهند انجام خواهند داد و به آرزوى خود خواهند رسيد.
اگر چه خردمندترين و بهترين آنها، نادان و احمق بود كه خاك را بر دوش كشيد و با خوارى ازكاخ خارج شد.
رستم گفت :
شاهنشاه او اعقل و افضل بود. زيرا برداشتن خاك را به فال نيك تلقى كرد.
او اين تفال را نيك دانست و ياران او متوجه نشدند. رستم از دربار باخشم و افسوس خارج شد و دنبال نمايندگان فرستاد و گفت اگر به آنها رسيديد بارخاك را باز ستانيد و بدانيد كه خداوند اين مملكت را از ما خواهد گرفت .
نماينده رستم كه دنبال آنها رفته بود به آنها نرسيد و با نااميدى به حيره برگشت . رستم گفت :
آن قوم سرزمين شما را مالك شدند و ديگر در تملك آنها شكى نمانده است.
عزالدين على بن الاثير تاريخ كامل اسلام و ايران ترجمه عباس خليلى ، مؤ سسه مطبوعاتى علمى ج 2 ص 227.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|