نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض دست بر سینه...


دو برادر بودند که یکی در خدمت شاه بود و دیگری به زور بازو نان می خورد.

روزی برادر توانگر به درویش گفت:
چرا به خدمت سلطان نمی آیی تا ازرنج کارکردن نجات یابی؟
درویش پاسخ داد: تو چرا کار نمی کنی تا از خواری و ذ ّلت خدمت به سلطان رهائی یابی؟
که خردمندان گفته اند، نان بازویت را بخوری و آسوده بنشینی بهتر از آن است که کمربند طلا ببندی و دست به سینه در خدمت شاه بایستی.


( اگر آهک گداخته را با دست خمیر کنی، بهتر از آن است که دست به سینه در خدمت امیر باشی. تمام عمر گرانمایه در این راه صرف شد که تابستان چه بخورم و زمستان چه بپوشم؟
ای شکم گستاخ با نانی به سر ببر تا مجبور نباشی در مقابل دیگران تعظیم کنی.
)


به دست آهک تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر


---------------------------

عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتاء


ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید