
01-26-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یکی در کُشتی گرفتن مهارت بسیار داشت و سیصد و شصت فنّ با ارزش از کُشتی می دانست و هر روز با یکی از آن فنون کُشتی می گرفت.
به یکی از شاگردان مورد علاقه اش سیصد و پنجاه و نه فن را آموخت و در آموختن فنّ آخر تأخیر می کرد و هر بار بهانه ای می آورد.
پسر در قدرت و نیرو، سرآمد زمان خود شد و کسی توان مبارزه با او را نداشت.
تا جائی که نزد شاه رفت و ادعا کرد که استاد هیچگونه برتری به من ندارد.
فقط از نظر سن و زحماتی که برای من کشیده مورد احترام است وگرنه، من از نظر قدرت ازاو برترم.
این ادعا به نظر شاه بعید آمد و دستور داد تا با هم کشتی بگیرند.
مکان وسیعی را برای مسابقه آماده کردند و سران دولت، بزرگان مملکت ، پهلوانان و مردم از تمام نقاط جمع شدند.
پسر مانند فیل مست وارد میدان شد با هیبتی که کوه را با یک ضربه از جا می کَند.
استاد متوجه شد که جوان از نظر زور و بازو از او قوی تر است.
با آن فنّ ناشناخته به جنگ او رفت.
جوان دفاع آن را نمی دانست و اسیر دست استاد شد.
استاد هم او را به بالای سر برد و به زمین کوبید.
فریاد شادی از مردم برخاست.
شاه دستور داد به استاد هدیه و پاداش فراوان دادند و جوان را سرزنش و نکوهش نمود و گفت:
(با استادت مبارزه کردی و نتوانستی ادعایت را ثابت کنی.)
هر آن کهتر که با مهتر ستیزد
چنان افتد که هرگز بر نخیزد
جوان گفت:
او با نیرو بر من پیروز نشد بلکه از کُشتی فنّی می دانست که از آموختن آن به من دریغ می کرد و امروز با همان فن برمن پیروز شد.
استاد گفت:
آن فن را برای چنین روزی گذاشته بودم که دانایان گفته اند:
( به دوست آنقدرقدرت نده که اگر دشمن شد بر تو چیره شود.)
یا وفا خود نبود در عالم
یا مگر کس دراین زمانه نکرد
کس نیاموخت علم تیرازمن
که مرا عاقبت نشانه نکرد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|