سکوت تلخ مراگریه های ریزریز باران تلافی می کند
التماس سرد؛وجودم را آتش می افکند
به حرمت فاصله ها آواز قلبم را به قاصدک ها می سپارم
چشمانم را می بندم شاید خیال تو مهمانم شود
عجب
خیالت به سراب ذهنم قدم نمی گذارد
شاید روزی برای همیشه تو رابه فاصله ها بخشیدم
و همچون تو اشک باران را نادیده گرفتم
همچون تو صدای قلب ها را نشنیدم
تنها به جرم محبت