7- گیلی یا گیلکی : ظاهرن گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری مینویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آن جا که من دریافتهام طایفهای از ایشان هستن که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی میگوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار میبرند.»
۸- طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. میدانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر میکند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت میدهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از برخی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر میگفتهاند یاد کرده و نمونهای از شعرهای ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز بیت هایی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است. اخیرا چند نسخهی خطی از ترجمهی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخههایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در سده های نخستین پس از اسلام دارای ادبیات گسنرده ای بوده است. مجموعهای از دو بیتیهای طبری که به « امیری » معروف و به شاعری به نام « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه ی آنها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرزبورگ با ترجمهی فارسی چاپ کرده است.(دانشمندان ایرانی قدیمی ترین متن های گویش های مازندرانی و گرگانی را گرداوری و چاپ کرده اند.نخستین موادی که دانشمندان روس[به ویژه آ.خودزکو،ای.ن.برزین،ب.آ.درن،گ.و.م گونف،میرزا گشتاسپ شفیع] گرداوری کرده اند در تالیف تلفیقی و.گایگر در grundriss درباره گویش های خزر مورد استفاده قرار گرفته.آ.کریستین سن در1930 و ای.ک.اس. لمبتون در 1938 موادی را درباب گیلکی و مازندرانی منتشر کردند.- مرداویز)
مقدسی مینویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آن که در آن شتابزدگی هست.
۹- گشتاسف : دربارهی مردم این ناحیه (در قفقاز کنار دریای خزر میان رودهای ارس و کر) حمدالله مستوفی می نویسد: « زبانشان پهلوی به جیلانی باز بسته است.»
۱۰- قومس و جرجان (گرگان) : مقدسی در باره ی زبان مردم این دو ناحیه مینویسد : « زبانشان به هم نزدیک است. میگویند « هاده » و « هاکن » و شیرینیای در آن هست.»
۱۱- رازی : مقدسی دربارهی اهل اقلیم الجبال مینویسد : زبانهای گوناگون دارند. اما در ری حرف « راء » را به کار میبرند. میگویند: « راده »و « راکن». از زبان رازی در جاهای دیگر نیز اطلاعاتی دادهاند. شاعری به نام « بندار رازی » شعرهایی به زبان مردم این شهر دارد که از آن جمله چند بیت در « المعجم » ثبت است.
۱۲- رامهرمزی : دربارهی زبان مردم این ناحیه ، مقدسی تنها اشاره میکند که : « زبانی دارند که فهمیده نمیشود.»
۱۳- فارسی : اصطخری دربارهی یکی از سه زبان متداول در استان فارس مینویسد : « فارسی زبانی است که به آن گفت و گو میکنند ، و همهی مردمان فارس به یک زبان سخن میگویند ، که همه آن را میفهمند ، مگر چند لفظ که متفاوت است و برای دیگران دریافتی نیست.»
(این زبان گفتاری مشترک به دو گویش اصلی تقسیم می شد.احتمالن نام"دری" فقط برای گویش شمالی به کار می رفته و گویش جنوبی (که به طرز محسوسی به فارسی میانه نزدیک بود) "پارسی" نامیده می شده است.در تمامی متون قدیم،زبان فارسی زبان"دری" نامیده شده و گاهی از آن با عنوان "پارسی دری" نیز نام برده شده،از هنگامی که موقعیت این زبان به عنوان تنها زبان ادبی ایرانی تثبیت گشته است،صرفن "پارسی" یا فارسی(صورت عربیده آن) نامیده می شود.-مرداویز)
۱۴- فهلوی یا پهلوی : بنابر نوشته اصطخری « ان نوشتن عجم - ظاهرا یعنی ایرانیان غیر مسلمان - و وقایع و نامه نویسی زرتشتیان (زردشتیان) با یکدیگر پهلوی بوده که برای دریافتن عامه به تفسیر احتیاج داشته است.» و گمان میرود مراد او همان زبان است که در حدود اواخر سده ی سوم و اوایل سده ی چهارم هجری چند کتاب دینی زرتشتی مانند « دینکرد » و « بندهش » را به آن تألیف کرده اند.
(فارسی میانه زبانی ایرانی است که از فارسی باستان پدید آمده و فارسی نو دنبالهی آن است واز سده سوم پیش از میلاد تا سده های هشتم و نهم میلادی،فارسی میانه زبانی زنده بوده است.اما به عنوان زبانی مردهی مذهبی تا سده های نهم و دهم میلادی به وسیله زردشتیان ایران به کار گرفته شد و حتا تا سدهی سیزدهم میلادی مانویان واحهی تورفان ترکستان چین نیزآن را به کار برده اند.پارسیان هند نیز با میراث ادبی فارسی میانهی خود تا حدی آشنایی داشته اند تا این که در سدهی هیجدهم میلادی دانشمندان اروپایی به بررسی و شناخت علمی این زبان نایل شدند.-مرداویز)
۱۵- کرمانی : مقدسی مینویسد که : « زبان مردم این سرزمین قابل فهم است و به خراسانی نزدیک است.»
اصطخری آورده است که: « زبان مردم کرمان همان زبان فارسی است.»
۱٦- مکری : بر حسب نوشتهی اصطخری زبان مردم مکران ، فارسی و مکری بوده است.
مقدسی نوشته است که : « زبان مردم مکران وحشی است.»
۱٧- بلوچی : اصطخری نوشته است که : « بلوچان و اهل بارز جز فارسی زبان دیگری نیز دارند.»(بلوچی به دو شاخه اصلی تقسیم می شود:شاخه خاوری و شاخه باختری(مکرانی).-مرداویز)
۱۸- کوچی یا قفصی : طائفه قفص یا کوچ که نام ایشان در بیش تر موارد و منابع با بلوچان یک جا میآید ، بر حسب نوشتهی اصطخری به جز فارسی زبان دیگری نیز داشتهاند که « قفصی » خوانده شده است. مقدسی درباره ی طوایف « کوچ و بلوچ » مینویسد: « زبانشان نامفهوم است و به سِندی شبیه است.»
۱۹- نیشابوری : بر حسب نوشتهی مقدسی ، زبان مردم نیشابور فصیح و قابل فهم بوده است ، جز آن که آغاز کلمات را کسره میدادند و « یائی » بر آن میافزودند. مانند: « بیگو » ، « بیشو » ، و « سین » ای بیفایده (به برخی صیغههای فعل)می افزودند. مانند: « بخردستی » ، « بگفتستس » ، « بخفتستی » و آن چه به این میماند. و در آن سستی و لجاجی بوده است. و مینویسد که: « این زبان برای خواهش مناسب است.»
۲۰- هروی : مسعودی مینویسد که : « بهرام همهی زبانها را
یدانست و در خشم به عربی ، در جنگ به ترکی ، و در مجلس عام به زبان دری و با زنان به زبان هروی سخن میگفت». ولی مقدسی مینویسد : « زبان مردم هرات وحشی است و در همهی اقلیم ها وحشیتر از زبان هرات نیست.» و این زبان را زشت شمرده و برای طویله مناسب دانسته است.
|