نمایش پست تنها
  #172  
قدیمی 01-27-2010
EVAZI آواتار ها
EVAZI EVAZI آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 14
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید کابوس قبضهای پرداخت نشده ( داستان طنز )

کابوس قبضهای پرداخت نشده
در این ماه ، برای اولین بار بود که بدلیل نداشتن فرصت ( بجای کلمه فرصت ، کلمه پول را جایگزین کنید )
نتوانسته بودم قبضهای آب ، برق ، تلفن ،گاز ، تلفنهای همراهه خودم وعیال و دوتا کاکل بسرم ، و قبضهای نوسازی شهرداری ، پسماندشهری ، وقبضهای قسط بندی شده فاضلاب ووو دیگه روم نمیشه ،
بپردازم . خوب چیه فرصت نداشتم دیگه ( تازه جزوه خوشه 3 هم هستم مثلا ) .
به همین خاطربرای اینکه تا فرصتی بدست بیاورم ( جایگزین فرصت را که فراموش نکردید ؟ )
قبضهای پرداخت نشده را با میخ کنار میز کامپیوترم به دیوار نصب کردم .

نصب قبضها به دیوار همانا و شروع کابوس همان . در خواب و بیداری کابوس می دیدم ، از همه طرف به من حمله می کردند و انگار می خواستند مرا بخورند .
هروقت پشت میزم می نشستم وکامپیوتررا روشن می کردم ، به جای کامپیوتر قبضهای روی دیواربه حرکات موزون می پرداختند و جلوی چشمانم بال بال می زدند .
چاره ای نبود ، باید کاری می کردم ، خودم را به هردرو دیواری که بگید زدم تا فرصتی پیدا کنم (فرصت..!!) ولی پیدا نشد که نشد ، دوستان می گفتند این روزها بانکها هم باکمبود فرصت مواجه شده اند چه برسه به ما خوشه سومی ها.....!
تا اینکه عیال محبت کرد و به اتاق من آمد ، با ( زل ذالی ) بهش گفت» :
- عیال جان فرصت داری به من بدی ؟
نمیدانم چرا عیال عصبانی شد ، البته بعدا فهمیدم که یادش رفته ( فرصت ) را جایگزین کند ، شما که یادتون نرفته ؟
بهرحال وقتی فهمید چی می خوام گفت :
- من پولم کجا بود ، همه رو خرج کردم ، از وقتی اکبرآقا بقال شنیده ما جزوه خوشه سوم هستیم ، اجناسشوسه لا پهنا باهامون حساب می کنه .
- خوب جزوه مرفهین جامعه شدن این امتیازهارو هم داره دیگه
- حالا می گی چکار کنم ؟
- گفتم فرصت داری بهم بدی که ندادی ، قبضهارو نگاه کن
- متاسفم ، کاری از دست من بر نمیاد .
- اگر بر نمیاد در که میاد
- یعنی چی ؟ بازم باید چیزی رو جایگزین کنم ؟
- نه بابامنظورم النگوها ................
عیال دیگر باقی حرفهایم را نشنید ، با عصبانیت از اتاق خارج شد و چنان در را محکم بست که کامپیوترم سه بار اتوماتیک Restart کردومجددا روشن شد .
روز به روز کابوس قبضهای پرداخت نشده بیشتر رنجم می داد ، این موضوع ادامه داشت و فرصت به دست نیامد که نیامد.
تا اینکه یکروز دیدم قبضها همگی از دیوار جدا شده ودر آسمان شروع به رقص و در آوردن حرکات موزون کردن ، از ترس و وحشت می خواستم فریاد بکشم ولی هر کاری کردم صدام در نمی آمد ، قبضها هم دست بیکی کرده بسویم حمله کردند تا مرا بخورند ، ولی من زرنگی کرده قبل از اینکه آنها مرا بخورند ، من آنها را خوردم ، ناگهان از خواب پریدم ، از خوردن قبضها خوشحال شدم ، ولی وقتی یادم افتاد که بین قبضها قبض فاضلاب و پسماند شهری هم بوده ، رویتان گلاب .......... ببخشید .
EVAZI

ویرایش توسط EVAZI : 01-28-2010 در ساعت 03:42 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید