
01-29-2010
|
 |
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: TeHrAn
نوشته ها: 1,485
سپاسها: : 1
54 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یه روز بهم گفت: می خوام باهات دوست باشم , آخه می دونی من اینجا خیلی تنها!
بهش لبخند زدم و گفتم: آره می دونم,فکر خوبیه ,منم خیلی تنهام.
یه روز دیگه بهم گفت:می خوام تا ابد باهات بمونم ,آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام.
بهش لبخند زدم و گفتم:آره می دونم , فکر خوبیه , منم خیلی تنهام.
یه روز دیگه بهم گفت: می خوام برم یه جای دور,جایی که هیچ مزاحمی نباشه,بعد که همه چی روبراه شد تو هم بیا.آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام.
بهش لبخند زدم و گفتم: آره می دونم , فکر خوبیه,منم خیلی تنهام.
یه روز تو نامه اش نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم , آخه می دونی , من اینجا خیلی تنهام.
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: آره می دونم,فکر خوبیه,منم خیلی تنهام.
یه روز توی یه نامه ی دیگه نوشت:من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم. آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام.
براش یه لبخند دیگه کشیدم و زیرش نوشتم: آره می دونم , فکر خوبیه ,منم خیلی تنهام.
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم,چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که اون نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام...
__________________
♥SheidA♥
تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟! نمی دانم … می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید !! آسمونـــ ــ منـــ ــ همیشهـــ ــ !! ابریـــ ــ !! چترتو با خودتــ ــ آوردیـــ ــ !!
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|