زن یه خاخام مشغول پر کندن چند مرغ بود.. گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد.. زن فریاد زد: آقا، گربه مرغ را برد.
خاخام از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: تورات را بیاور!
گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد..
گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی؟
گربه گفت: مگر نشنیدید گفت تورات را بیاور؟
گربه ها گفتند تورات کتاب آسمانی آنهاست به ما گربه ها چه ربطی دارد؟ گربه گفت اشتباه شما همین جاست خاخام می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از این به بعد گوشت گربه حلال است و نسل مان را از روی زمین بردارد!
--