میتوانی زندگی ببخشی، میتوانی مرگ. اینت بخشندگی دریاوار....
اینک موجی باش از مهر یا خشم و مرا فرو بر، آتشی باش، مرا با عشق ببخش و سوزان نسیمی شو، مرا به باد عشق به سپار...
ترا به نامی که هستی نامیدم؛ ای بانوی آب ای بانوی مهر ای بانوی شراب ای ساقی...
ما همهجا جشن میگیریم..
همهجا آتش، همهجا آذین. در جشن ما پرندههای دنیا میخوانند.
درختان باغ آسمان در نسیم شکوفه میریزند و در جشن ما همهی آهوان آزادند..
رودها جاری نمیشوند مگر به سوی زمینهای تشنهی بکر
. بیا، ما همه را در ضیافت خود مهمان میکنیم.
ما همهی گرسنگان را نان میدهیم..
ما همهی دنیا را سیر میکنیم. اینک این نگین من پاسخ بده بگو.
..
..
.