نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 02-02-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید داستانهای شیوانا(استاد بزرگ معرفت )

داستانهای شیوانا(استاد بزرگ معرفت )


مهاجرت پیش از موعد
روزی مردی نزد شیوانا آمد و از فقر و تنگدستی گله کرد . او گفت که در دهکده زمینی کوچک دارد و کلبه ای محقرانه و متاسفانه دخل و خرجش کفاف تامین معاش خانواده را نمیدهد و هر روز از روز قبل فقیرتر و تنگدست تر میشود . او گفت که در دهکده برای او کاری نیست و تمام اهل خانه چشم امیدشان به اوست تا کاری برای خود دست و پا کند و درآمدی کسب نماید . اما چنین کاری پیدا نمیشود و او نمیداند چه کند .

شیوانا از مرد پرسید : " اگر همین الان زلزله ای بیاید و همه چیز حتی همان کلبه و زمین را از بین ببرد و چیزی برای فروختن و کسی برای خریدن در دهکده باقی نماند ، اما تو و خانواده و بقیه اهل دهکده به فرض محال زنده بمانید ، آنگاه چه میکنید ؟"

مرد تنگدست فکری کرد و گفت :" خوب ! اندکی قوت لایموت جمع میکنیم و دسته جمعی به شهر دیگری مهاجرت میکنیم و دسته جمعی هر جا کاری بود مستقر میشویم و زندگی کولی وار را شروع میکنیم! "

آنگاه شیوانا تبسمی کرد و گفت :" خوب! حتما باید بمیری و یا حتما باید زلزله ای بیاید تا تو و خانواده ات به خود تکانی دهید و مهاجرت را شروع کنید . تا زنده ای کمی تلاش به خرج دهید و اگر لازم آمد همین امشب مهاجرت را شروع کنید !".
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید