
02-02-2010
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0
200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عشقی جدا از معشوق
روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است . شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد . شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفائی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج با دیگری را پذیرفته است . شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس میکند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند .
شیوانا با تبسم گفت : " اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد؟!"
شاگرد با حیرت گفت :" ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود"
شیوانا با لبخند گفت :" چه کسی چنین گفته است . تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است . این ربطی به دخترک ندارد . هر کس دیگری هم جای دختر بود ، تو این آتش عشق را به سمت او میفرستادی . بگذار دختر برود ! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست . مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی . معشوق فرقی نمیکند چه کسی باشد ! دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام دادکه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر ! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند ! به همین سادگی!"
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|